متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته ماشین زمان|meli770 وشمیم فرهادی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع S_MELIKA_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 49
  • بازدیدها 2,084
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام کسی که همین نزدیکی هاست.​
نویسندگان:meli770
ش ش.م.ی.م فرهادی

نام دلنوشته: ماشین زمان

135954

ممنون ازبهاره قربانی عزیز بابت جلد:)
خلاصه:
گاهی گذر باید کرد از این صفحه ی دایره وار زندگی...
گاه باید فراموش کرد و پرواز کرد سمت خدا...
گاه باید پر گشود به آینده که بدانی کجای این دنیای بی رحمی و گاه گاهی هم باید به گذشته بروی تا یادت آید چه کسی بودی و چه کسی هستی و چه کرده ای و چه میکنی...
و در این سفر شاید، ز هر تنهایی تنها تر باشی برای مرور گذشته و ازدحام افکار غافلگیرانه آینده...! تنها تر ز هر تنهایی...!
 
آخرین ویرایش
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #2
مطمئنن اگر ماشین زمان وجود داشت.
اولین کاری که می کردم ،می رفتم زمانی که عشق بادوستاش بوده.
می دیدم چی به سرشون اومده...
می فهمیدم که چرا انتقام اینقدر بی رحم شده.انقدر ظالم شده..
می فهمیدم که چرا می گن عشق بی رحم،هم مهربون،هم هیجان داره..
هم دوری وسختی داره..
اصلا ریشه یابی می کردم..
تا بفهمم اصل داستان ازکجاست.
تا بفهمم این همه عشق دروغین ازکجا اومده.
این همه داستان وشعر درمورد عاشقی ریشش از کجاست.
 
امضا : S_MELIKA_R

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #3
گاهی خیلی سخته الانتو رها کنی...هیچکدوم از ما توی”حال“ زندگی نمیکنیم ولی...سخته همین حال رو رها کردن!
اگر میشد به گذشته برم شاید از همون اول نمیذاشتم بچه هایی باشن که بشن ”کودک کار“!
بچه هایی که دستاشون به جای پدر پینه میبنده و موهاشونو جای مادر خار نوازش میکنه...!
اگر میرفتم به گذشته و میتونستم جای تموم این بچه هارو با آقازاده ها عوض میکردم که کم کمکی قدردان باشن!
 
آخرین ویرایش
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #4
اگه میشد ماشین زمانو داشت...من دکمه آینده رو میزدم.
به آینده میرفتم تا ببینم این حال الان دل کوچک من...به کجا رسیده!؟
شاید به یه بن بست که بازم راهی شروع بشه و شایدم به یه راه دیگه که بازم به بن بست برسه!
به آینده میرفتم تا نذارم دلی بشکنه و جلوی خیلی از دلنوشته هارو میگرفتم! چون کسی که دلنوشته مینویسه همدمش کاغذه و دلدارش قلم و تمام امیدش به سفر در زمان و آینده!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #5
اگر میشد به آینده برم شاید هیچ وقت نمیذاشتم بچه ها آرزوی بزرگ شدن کنند...چون من در گذشته ای که الانه و بوده آرزو کردم و ...
آخه بچه که باشی بزرگترین غصه هات آب شدن بستنیته...بزرگترین غصه هات اینه که دوستت نیاد بازی کنه ...ولی بزرگ که بشی بدجور باید بجنگی!
دیگه بزرگترین غصه هات معلوم نیست چون...اونقدر درگیر مشکلات کوچیک و بزرگی که وقت برای اندازه گیری سختیشون نداری...!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #6
آینده یه تصویر گنگه که نمیدونی تورو به کجا میبره و گذشته یه فیلم کامل و واضح از توه...نه میتونی سکانسای فیلمو عوض کنی و نه تکنولوژی اونقدرا پیشرفت کرده که بتونی تصویر گنگ رو خیلی واضحش کنی...
پس صبور باش که یه زمانی ماشین زمان میاد...اون وقت نیازی به کارگردانی وعکاسی نیست...تمام دنیای آینده و گذشته مال توه!
ولی...ولی همین الانم تو اون ماشینو داری...! میتونی با ماشین ذهنت با بلیت فکرت روی صندلی اراده بشینیو و فرمون همت رو بچرخونی هرکجای این ناکجا آباد زمان که میخوای سفر کنی!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #7
تا حالا شده پشیمون بشی؟ تو وقتای پشیمونی تنها همدمت خودتیو افکارت که مثل خوره به جونت افتاده...
اون موقع ست که آرزو ی سفر در زمان و میکنم...آرزویی هرچند محال ولی رویایی!
اگر ماشین زمان بود میرفتم به گذشته و از اونی اذیتش کردم معذرت میخواستم...
هرچیو که از دست خواهرم قایم کردم بهش میدادم و
نمیذاشتم حقی بمونه...
پس تا بلیت ” حالا“ به وقت ” زندگی“ و هواپیما ی” قدرت“ دستته
نذار پشیمونی به آینده گنگ را پیدا کنه...!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #8
اگر ماشین زمان بود من تو سفر به گذشته یه کار مهم ولی کوچیک میکردم!
دستای مادرمو میگرفتم...نوازشش میکردم و میبوسیدم و میذاشتم رو پیشونیم...
_کاری که هیچ وقت نمیکنیم...
ازش برای همه کاراش تشکر میکردم...
_کاری که هیچ وقت نمیکنیم...
به اندازه همه اش گونه شو میبوسیدم
_کاری که هیچ وقت نمیکنیم...
و درآخر محکم تا همیشه بغلش میکردم...
_کاری که هیچ وقت نمیکنیم...
بیاین به اسطوره عشق مادر تا وقت هست عشق ببخشیم...!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #9
شاید اگر ماشین زمان وجود داشت..
مستقیم می رفتم به آیندم.
ببینم بلاخره اونی که می خوام شدم؟
این همه فکر کردن وتحلیل کردن درمورد آینده به کجا رسیده.
شاید یک روزی یه کسی یه جایی بلاخره ماشین زمان رو اختراع کرد.
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #10
نمی دونم واقعا خوبه توی زمان سفر کنی یانه.
چون ممکنه وقتی به گذشته برگردی،چیزایی ببینی که اصلا دلت نخواد ببینیشون.
ولی از یک جهتی هم خوب بود،چون عوض می کردیش،خیلی چیزارو.
جلوی خودت رو می گرفتی.که کار احمقانه ای انجام نده که بعدا بخوای بیشنی فکر کنی کاش اون کار انجام نمی دادی.
ولی ازیک جهت هم بدبود،چون هروقت کارناردرستی انجام می دادی،می تونستی برگردی و عوضش کنی.
هیچوقت درس نمی گرفتی.اون وقت هیچ داستان یا قصه ای وجود نداشت.
از طرفی هم می گم کاش بود که بعضی از ادما می تونستن کار های نادرست گذشتشون رو درست کنن.
یا حداقل بتونن توی آیندشون یه کاری انجام بدن که تلافی اون کار اشتباه گذشته باشه.
 
امضا : S_MELIKA_R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا