نطفه ی هیچکسی
در شدنش دست نداشت !
آنکه زاییده نشد
از غزلی پس افتاد.
آنکه اندازه ی یک عمر به مُردن چسبید
زندگی کرد به امید شب پایانی
انتهای همه ی پنجره ها
دیوار است.
آخرین پنجره را هم که خودت میدانی…
نطفه ی هیچکسی
در شدنش دست نداشت !
آنکه زاییده نشد
از غزلی پس افتاد.
آنکه اندازه ی یک عمر به مُردن چسبید
زندگی کرد به امید شب پایانی
انتهای همه ی پنجره ها
دیوار است.
آخرین پنجره را هم که خودت میدانی…