Talkheazari نو ورود سطح 0 ارسالیها 23 پسندها 105 امتیازها 490 4/3/21 #71 ش.م.ی.م فرهادی گفت تا مرا می نگرد قافیه را میبازم بازی منتهی الاخره را میبازم کلیک کنید تا باز شود... من از به جهان آمدنم دلگیرم آماده کنید جوخه را، میمیرم امضا : Talkheazari
ش.م.ی.م فرهادی گفت تا مرا می نگرد قافیه را میبازم بازی منتهی الاخره را میبازم کلیک کنید تا باز شود... من از به جهان آمدنم دلگیرم آماده کنید جوخه را، میمیرم
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,253 امتیازها 44,573 مدالها 23 4/3/21 #72 Talkheazari گفت من از به جهان آمدنم دلگیرم آماده کنید جوخه را، میمیرم کلیک کنید تا باز شود... من بد اورده دنیای پر ازبیم و امید نامه دادم نخوری سیب، ولی دیر رسید... امضا : ش.م.ی.م فرهادی
Talkheazari گفت من از به جهان آمدنم دلگیرم آماده کنید جوخه را، میمیرم کلیک کنید تا باز شود... من بد اورده دنیای پر ازبیم و امید نامه دادم نخوری سیب، ولی دیر رسید...
Talkheazari نو ورود سطح 0 ارسالیها 23 پسندها 105 امتیازها 490 4/3/21 #73 ش.م.ی.م فرهادی گفت من بد اورده دنیای پر ازبیم و امید نامه دادم نخوری سیب، ولی دیر رسید... کلیک کنید تا باز شود... دست خراب است، چرا سر کنم!؟ آس نشانم بده باور کنم!! امضا : Talkheazari
ش.م.ی.م فرهادی گفت من بد اورده دنیای پر ازبیم و امید نامه دادم نخوری سیب، ولی دیر رسید... کلیک کنید تا باز شود... دست خراب است، چرا سر کنم!؟ آس نشانم بده باور کنم!!
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,253 امتیازها 44,573 مدالها 23 4/3/21 #74 Talkheazari گفت دست خراب است، چرا سر کنم!؟ آس نشانم بده باور کنم!! کلیک کنید تا باز شود... ما دوتا جبر به ماندن، دو نفر مجبوریم ما دوتا حکمِ سَلیسیم، دو باید بِشَوی ما دو ما قبل هر آن چیز، دوتا روزِ ازل شاید این بار نرفتی و مُردد بشوی آخرین ویرایش 4/3/21 امضا : ش.م.ی.م فرهادی
Talkheazari گفت دست خراب است، چرا سر کنم!؟ آس نشانم بده باور کنم!! کلیک کنید تا باز شود... ما دوتا جبر به ماندن، دو نفر مجبوریم ما دوتا حکمِ سَلیسیم، دو باید بِشَوی ما دو ما قبل هر آن چیز، دوتا روزِ ازل شاید این بار نرفتی و مُردد بشوی
Talkheazari نو ورود سطح 0 ارسالیها 23 پسندها 105 امتیازها 490 4/3/21 #75 ش.م.ی.م فرهادی گفت ما دوتا جبر به ماندن، دو نفر مجبوریم ما دوتا حکمِ سَلیسیم، دو باید بِشَوی ما دو ما قبل هر آن چیز، دوتا روزِ ازل شاید این بار نرفتی و مُردد بشوی کلیک کنید تا باز شود... یک قدم از تو، همهی جاده من خون بطلب، سینهی آماده من امضا : Talkheazari
ش.م.ی.م فرهادی گفت ما دوتا جبر به ماندن، دو نفر مجبوریم ما دوتا حکمِ سَلیسیم، دو باید بِشَوی ما دو ما قبل هر آن چیز، دوتا روزِ ازل شاید این بار نرفتی و مُردد بشوی کلیک کنید تا باز شود... یک قدم از تو، همهی جاده من خون بطلب، سینهی آماده من
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,253 امتیازها 44,573 مدالها 23 4/3/21 #76 Talkheazari گفت یک قدم از تو، همهی جاده من خون بطلب، سینهی آماده من کلیک کنید تا باز شود... نگاهم کن ای ساحل خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن امضا : ش.م.ی.م فرهادی
Talkheazari گفت یک قدم از تو، همهی جاده من خون بطلب، سینهی آماده من کلیک کنید تا باز شود... نگاهم کن ای ساحل خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن
jαɴα رو به پیشرفت سطح 6 ارسالیها 146 پسندها 503 امتیازها 3,013 مدالها 6 5/3/21 #77 ش.م.ی.م فرهادی گفت نگاهم کن ای ساحل خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن کلیک کنید تا باز شود... ناسره را با سره پیوند نیست لغلغه ها در دهن آویختند خوب و بدی را به هم آمیختند ملعبه ی قافیه بازی شدی امضا : jαɴα
ش.م.ی.م فرهادی گفت نگاهم کن ای ساحل خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن کلیک کنید تا باز شود... ناسره را با سره پیوند نیست لغلغه ها در دهن آویختند خوب و بدی را به هم آمیختند ملعبه ی قافیه بازی شدی
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,253 امتیازها 44,573 مدالها 23 5/3/21 #78 jαɴα گفت ناسره را با سره پیوند نیست لغلغه ها در دهن آویختند خوب و بدی را به هم آمیختند ملعبه ی قافیه بازی شدی کلیک کنید تا باز شود... یک وجب از پنجره پرواز کن گوش مرا معرکه ی راز کن حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانیم امضا : ش.م.ی.م فرهادی
jαɴα گفت ناسره را با سره پیوند نیست لغلغه ها در دهن آویختند خوب و بدی را به هم آمیختند ملعبه ی قافیه بازی شدی کلیک کنید تا باز شود... یک وجب از پنجره پرواز کن گوش مرا معرکه ی راز کن حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانیم
jαɴα رو به پیشرفت سطح 6 ارسالیها 146 پسندها 503 امتیازها 3,013 مدالها 6 6/3/21 #79 ش.م.ی.م فرهادی گفت یک وجب از پنجره پرواز کن گوش مرا معرکه ی راز کن حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانیم کلیک کنید تا باز شود... مثلِ دانستن چرا مردن مثلِ از روی عمد سُر خوردن مثلِ یک کارِ بد که باید کرد کوچه را یک قدم عقب برگرد... امضا : jαɴα
ش.م.ی.م فرهادی گفت یک وجب از پنجره پرواز کن گوش مرا معرکه ی راز کن حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانیم کلیک کنید تا باز شود... مثلِ دانستن چرا مردن مثلِ از روی عمد سُر خوردن مثلِ یک کارِ بد که باید کرد کوچه را یک قدم عقب برگرد...
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,253 امتیازها 44,573 مدالها 23 6/3/21 #80 jαɴα گفت مثلِ دانستن چرا مردن مثلِ از روی عمد سُر خوردن مثلِ یک کارِ بد که باید کرد کوچه را یک قدم عقب برگرد... کلیک کنید تا باز شود... دست کسی نیست زمینگیریم عاشق این آدم زنجیریام شعله بکش بر شب تکراریم مردهی اینگونه خود آزاریم امضا : ش.م.ی.م فرهادی
jαɴα گفت مثلِ دانستن چرا مردن مثلِ از روی عمد سُر خوردن مثلِ یک کارِ بد که باید کرد کوچه را یک قدم عقب برگرد... کلیک کنید تا باز شود... دست کسی نیست زمینگیریم عاشق این آدم زنجیریام شعله بکش بر شب تکراریم مردهی اینگونه خود آزاریم