روی سایت دلنوشته خودِ من | سامیار زاهد کاربر انجمن یک رمان

[ستاره حقیقت جو]

آنها خبر از خوب نبودن واقعی من دارند اما باز میتوانید خبر خوب بودنم ‌را از دهانشانشان بشنوید.
من نه خوب هستم و نه بد اما در بهترین حالت میتوانی ببینی که غمگین نیستم.
همین و بس​

 

[ستاره حقیقت جو]

خود من است دیگر‌
نمیداند باید خوب باشد یا بد
نمیداند گریه کند یا شاد باشد.
خود من در منجلابی بزرگ گیر افتاده است و در حال غرق شدن است و من...
چه میتوانم بکنم.
درخواست کمک؟
نمیبینی تلاش هایم را... کسی مرا نمیبیند!!​

 

[ستاره حقیقت جو]

خود من است دیگر‌
کمی خل وضع تشریف دارد.
میخواهم فریاد بزنم غم هایم را‌..
اما نمیشود.
نمیتوانم.
من در خودم زندانی هستم و زندان بانی به بی رحمی خودم دارم.
من از تنهایی میترسم.
من از خودم میترسم.
من از این زندان وحشت دارم.​

 

[ستاره حقیقت جو]

دوست دارم امشب آخرین شب زندگیم باشد.
کاش میشد این زندگی مزخرف را به پایان برسانم اما حیف...
من جرعتش را ندارم.​

 

[ستاره حقیقت جو]

همه من را دختری شاد و بی دغدغه صدا میزنند و حتی گمکن است مرا به الکی خوش بودن متهم کنند.
اما...
من خودم در غم و سختی دست و پا میزنم و تنها فرقم با بقیه انسان های دورم
مخفی کردن دردهایم از ادم نماهاست...!​

 

[ستاره حقیقت جو]

گریه کردن نمیتواند مرا آرام کند.
مرگ‌میخواهم!
یک مرگ لحظه ای و بدون درد.
یک فنجان مرگ‌لطفا...!​

 

[ستاره حقیقت جو]

میتوانم برایت بمیرم و این شاید حماسه ساز نیز باشد.
به من انگ‌جسبیدن زیاد از حد به تورا میزنند.
فکر نمیکنم جایی را برای دور ماندن از تو امضا کرده باشم که حال مرا اینگونه متهم میکنند.​

 

[ستاره حقیقت جو]

خود من قصد کشتار جمعی دارد.
روحم
احساسم
عقایدم
افکارم
باور هایم
و...
نمتوانم در مقابلش بایستم.
خود من در این همه نفرت بسیار بسیار نیرومند تر از قبل به نظر میرسد.​

 

[ستاره حقیقت جو]

از تو و باور هایت متنفرم
از تو و تمام چیز هایی که به تو مربوط میشود.
خود نفرت انگیزم را به تو و تمام انسانهای دورت ترجیح میدهم.
پایت را از زندگیم‌بیرون بکش...!​

 

[ستاره حقیقت جو]

از من دور شو و حتی به پشت سرت نگاه نکن.
میتوانی بمیری و حتی در لجن زار زندگی کنی.
فقط از خود من فاصله بگیر..!​