متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته ی تیک تاک | شمیم و لعیا فرهادی کاربران انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #11
کاش بگذارند من کمی بنویسم این عقربه ها...
تا می آیم به سختی چند تا واژه کنار هم بشنیم...
چند تا قافیه بسازم و چشمانت را شعر کنم...

فوری میشنوم: تیک ...تاک...
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #12
میشود نوید...
میشود امید...
میشود چندگاهی زندگی...!
همان هنگام که ساعت را محکم روی دیوار میکوبی و

هیچ صدایی تو را از لحظات عاشقانه ات جدا نمیکند....
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #13
کاش میشد بایستد زمان...
کاش میشد تا میتوانی شعر بخوانی و هیچ کس هیچ نگوید...
کاش میشد تا میتوانی مهر بورزی...
خوبی کنی به تمام عالم...
آخر فرصت کوتاه است!
مبادا تیک تاک رفتن نواخته شود...
مبادا!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #14
زخم میزند...
هر صدایی که یاد آور شود خاطرات را زخم میزند...
شوق میشود...
هر صدایی که یاد آور شود عشق و جنون را...
و تمام را از حس زندگی لبریز میکند...
هر آنچه که ” تو“ را یادآور میشود!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #15
آن گاهدکه شال‌گردنت را میبافم
گویا زمان میدود...
آن گاه که غرق رویای توام
باز زمان میدود...
ولی آنگاه که دنبال توام
عقربه ها لنگ میزنند!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #16
پرسیدم :
_ زمان چیست!؟
جواب داد:
_ همان که با گذرش انسان هارا ناگزیر به رفتن میکند...
زمان ایستاده و نگاهمان می کند...!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #17

خودت را ز هر دلبستگی آزاد میکنی...
تلاش می کنی تار تنیده یاد یار را پاره کنی...
اما تیک و تاک دوازده نیمه شب

دوباره ساعت عشق را یادآور میشود!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #18
برای زدن واکسنت، درد میکشی و ناله میکنی...
بعد میگویند: دیدی درد نداشت!؟
آن لحظه درست مانند لحظات عذاب زندگیست...
که تو با یک اتفاق تمام روحت زیرو رو شده و بعد با
یک تیک تاک میگویند: دیدی گذشت!؟

آری! میگذرد...
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #19
لبخندت کاملا قابلیت قاب عکس شدن را دارد...
خودم چوبهایش را جمع می کنم...
خودم قابش را میسازم...
با همان دستانی که نگرفتی!
و خودم عکست را داخلش میگذارم
تو فقط ساعت را نگه دار که نگوید: تیک تاک!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #20
تا به دنیا می آییم کودکیم...
می‌خواهیم بزرگ شویم میبینیم کودکی نکرده ایم..
می آییم حداقل جوانی کنیم
میزینیم وارد بازی روزگار شده ایم...
حالا که پیری مارا درآغوش گرفته هم
دلمان باز میخواهد که کودک بشویم...

و زمان : تیک تاک!
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا