- ارسالیها
- 1,515
- پسندها
- 59,961
- امتیازها
- 63,073
- مدالها
- 27
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #11
دل سنگم میشکند پس از شنیدن حرفهای عزرائیل؛
دلم میشکند وقتی از دستهای کوچک بچههایی میگوید که برای دوام آوردن در این دنیا از انسانهای پلید، گدایی میکنند؛
دلم میشکند وقتی از اشکهای پدری میگوید که شب نتوانسته شکم بچههایش را سیر کند؛
دلم میشکند وقتی از دختر بچهای میگوید که روی تخت بیمارستان عذاب میکشد چون پول درمانش را ندارد؛
آنقدر میگوید که تکههای قالبم خاکستر میشوند
و وقتی کل وجودم میشکند که میگوید
نمیتوانم جانشان را بگیرم، دلم نمیآید...