کامل شده مجموعه اشعار پیامبر دیوانه | م . میم کاربر انجمن یک رمان

[زینب میشی]

از فقر نان
جان به سلامت برد انسان
با فقر عشق
آدمی چه کار خواهد کرد؟

 

[زینب میشی]

چه خوب می شد
گارسون را صدا می کردیم
صورت حساب زندگی را طلب می کردیم
و با یک انعام درشت
- مثل جنتلمن ها -
از صحنه خارج می شدیم

 

[زینب میشی]

از تو
چیزی نمی خواهم
کمی
با من حرف بزن

 

[زینب میشی]

سردتر از یلدا
تویی !
که هیچ وقت نمی آیی

 

[زینب میشی]

چه ادبیات جالب دارند زنها
" دوستت ندارم
برو
تو خیلی بد هستی
نمی خواهم صدایت را بشنوم "
یعنی :
نرو
با من حرف بزن
بدون تو میمیرم

 

[زینب میشی]

دلم گرفته است
مثل مرده ها
دیگر حرف نمی زنم
نمی خندم

 

[زینب میشی]

از ریش های سپیدم
خجالت بکش
برگرد !

 

[زینب میشی]

صبح شنبه است
از یخ جمعه
تکه ای در درونم باقیست

 

[زینب میشی]

از کار خدا
نمی خواهم ایراد بگیرم
ولی خدا ...
خدا تو را
زیادی زیبا آفرید

 

[زینب میشی]

خوش خیم
و بد خیم ندارد عشق
در هر صورت می کشد