- تاریخ ثبتنام
- 28/3/22
- ارسالیها
- 182
- پسندها
- 1,154
- امتیازها
- 6,963
- مدالها
- 11
آنک آن تازه بهار دل من در دل خاکرفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا!
از سحاب مژه خوناب مطر بگشایید
آنک آن تازه بهار دل من در دل خاکرفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا!
ازین ده رنگتر یاری نپندارم که کس دارد
در جهان هیچ سینه بیغم نیستازین ده رنگتر یاری نپندارم که کس دارد
وزین بینورتر کاری نپندارم که کس دارد
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خون آلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد
تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردندر جهان هیچ سینه بیغم نیست
مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است!
نقش تو خیال برنتابدتا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
با انده او زشت است اندوه جهان خوردن
گر پای سگ کویش بر دیدهٔ ما آید
زین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن
دلا با عشق پیمان تازه گرداننقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بی نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد!
نونو دلم از درد کهن ایمن نیستدلا با عشق پیمان تازه گردان
برات عشق بر جان تازه گردان
به کفرش ز اول ایمان آر و آنگه
چو ایمان گفتی ایمان تازه گردان
تا کرد مرا بسته بادام دو چشم اونونو دلم از درد کهن ایمن نیست
و آن درد دلم که دیده ای ساکن نیست
میجویم بوی عافیت لیکن نیست
آسایشم آرزوست این ممکن نیست!
مانم به تو و به من نمانیتا کرد مرا بسته بادام دو چشم او
چون پسته دل از حسرت آکنده همی دارم
جان تحفهٔ او کردم هم نیست سزای او
زین روی سر از خجلت افکنده همی دارم