m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 3/9/22 #41 فلورا. گفت مانم به تو و به من نمانی آن سایه منم که خاک خاکم! کلیک کنید تا باز شود... ما آستین ناز تو از دست کی دهیم چون دامن نیاز به دست تو دادهایم تا همقدم شدیم سگ پاسبانت را از فرق فرقدین قدم برنهادهایم امضا : m.sina
فلورا. گفت مانم به تو و به من نمانی آن سایه منم که خاک خاکم! کلیک کنید تا باز شود... ما آستین ناز تو از دست کی دهیم چون دامن نیاز به دست تو دادهایم تا همقدم شدیم سگ پاسبانت را از فرق فرقدین قدم برنهادهایم
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 10/9/22 #42 m.sina گفت ما آستین ناز تو از دست کی دهیم چون دامن نیاز به دست تو دادهایم تا همقدم شدیم سگ پاسبانت را از فرق فرقدین قدم برنهادهایم کلیک کنید تا باز شود... من که باشم که در وجود نیم تا در این دور کم حزین باشم یا به صد سال پیش ازین بودم یا به صد سال بعد ازین باشم! امضا : فلورا.
m.sina گفت ما آستین ناز تو از دست کی دهیم چون دامن نیاز به دست تو دادهایم تا همقدم شدیم سگ پاسبانت را از فرق فرقدین قدم برنهادهایم کلیک کنید تا باز شود... من که باشم که در وجود نیم تا در این دور کم حزین باشم یا به صد سال پیش ازین بودم یا به صد سال بعد ازین باشم!
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 10/9/22 #43 فلورا. گفت من که باشم که در وجود نیم تا در این دور کم حزین باشم یا به صد سال پیش ازین بودم یا به صد سال بعد ازین باشم! کلیک کنید تا باز شود... مسکین دلم از خلق وفائی میجست گمره شده بود، رهنمائی میجست مانندهٔ آن مرد ختائی که به بلخ برکرد چراغ و آشنائی میجست امضا : m.sina
فلورا. گفت من که باشم که در وجود نیم تا در این دور کم حزین باشم یا به صد سال پیش ازین بودم یا به صد سال بعد ازین باشم! کلیک کنید تا باز شود... مسکین دلم از خلق وفائی میجست گمره شده بود، رهنمائی میجست مانندهٔ آن مرد ختائی که به بلخ برکرد چراغ و آشنائی میجست
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 10/9/22 #44 m.sina گفت مسکین دلم از خلق وفائی میجست گمره شده بود، رهنمائی میجست مانندهٔ آن مرد ختائی که به بلخ برکرد چراغ و آشنائی میجست کلیک کنید تا باز شود... تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست! امضا : فلورا.
m.sina گفت مسکین دلم از خلق وفائی میجست گمره شده بود، رهنمائی میجست مانندهٔ آن مرد ختائی که به بلخ برکرد چراغ و آشنائی میجست کلیک کنید تا باز شود... تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست!
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 12/9/22 #45 فلورا. گفت تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست! کلیک کنید تا باز شود... تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو علم الله که جان من چه کشید از جفای تو گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو امضا : m.sina
فلورا. گفت تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست! کلیک کنید تا باز شود... تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو علم الله که جان من چه کشید از جفای تو گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 13/9/22 #46 m.sina گفت تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو علم الله که جان من چه کشید از جفای تو گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو کلیک کنید تا باز شود... وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری امضا : فلورا.
m.sina گفت تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو علم الله که جان من چه کشید از جفای تو گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو کلیک کنید تا باز شود... وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 19/9/22 #47 فلورا. گفت وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری کلیک کنید تا باز شود... یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است امضا : m.sina
فلورا. گفت وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری کلیک کنید تا باز شود... یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 20/9/22 #48 m.sina گفت یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است کلیک کنید تا باز شود... تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبر کرد برفتم دست و لب خایان که یارب چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد امضا : فلورا.
m.sina گفت یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است کلیک کنید تا باز شود... تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبر کرد برفتم دست و لب خایان که یارب چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 20/9/22 #49 فلورا. گفت تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبر کرد برفتم دست و لب خایان که یارب چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد کلیک کنید تا باز شود... در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است امضا : m.sina
فلورا. گفت تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبر کرد برفتم دست و لب خایان که یارب چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد کلیک کنید تا باز شود... در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 23/9/22 #50 m.sina گفت در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است کلیک کنید تا باز شود... تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمیتابد مرا دردی است اندر دل که مرهم بر نمیتابد! امضا : فلورا.
m.sina گفت در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است کلیک کنید تا باز شود... تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمیتابد مرا دردی است اندر دل که مرهم بر نمیتابد!