متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی روز رفتنم | sepideh13 کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
نمی‌دانم!
ولی این را می‌دانم که آن‌ها دوستانم نبوده‌اند...
آن‌ها دشمنانم‌ بوده‌اند!
دشمنانی که در پی فرصتی برای شکستن بوده‌اند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
خاطراتم را مرور می‌کنم. پر است از اشک، بغض، تنهایی، درد، نا امیدی، یاس، حال بد، گریه... .
خنده‌های دروغی و قهقه‌هایی که از صدها فریاد بدتر و دردناک‌تر بوده‌است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
همین...!
من حتی خنده‌هایم هم تظاهر بوده‌ است!
خنده‌هایی که فقط برای این بود که کسی از درون من آگاه نشود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
یادم می‌آید همه به من می‌گفتند:
- «خوش به حالت فارغ از غم جهانی و راحت می‌خندی!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
همیشه بعد از این حرفشان می‌خندیدم، یه خنده بلند!
آن‌ها فکر می‌کردند این خنده‌ی بعد از حرفشان به‌خاطر نداشتن غم است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
خبر نداشتند به آن‌ها و حرفشان می‌خندم! به طرز فکرشان می‌خندم!
به این می‌خندیدم که خبر نداشتن من حالم خیلی بد است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
می‌خندیدم چون خبر نداشتند قلب، روح، غرور و احساسم را همیشه‌ از دست داده‌ام!
آدم‌ها نمی‌دانستند که من مرده متحرکی‌ بیش نیستم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
می‌خندیدم و به خودم افتخار می‌کردم که بازیگر خوبی هستم!
آن‌قدر خوب نقش بی‌خیال‌ها و کسانی که غم ندارند و ناراحت نیستند را بازی می‌کردم که حتی نزدیک‌ترین‌ها به من هم آن را باور می‌کردند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
باز هم مرور می‌کنم!
از اولین خاطره‌ای که به یاد دارم تا آخرین‌اش را مرور می‌کنم!
به سختی می‌توانم نفس بکشم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
حرف‌های دکتر‌م در گوشم بلند می‌شود:
- «باید از استرس و تشویش و نگرانی دور باشه، برای قلبش خوب نیست!»
خودتون که بهتر می‌دونست وضعیت قلبش اصلا خوب و مثل یه دختر جوان نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا