نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته نبض قلم | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 146
  • بازدیدها 5,734
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #101
***
می‌‌شود یک شب دلت برایم تنگ بشود؟
یا از خیابان خاطره‌هایم گذرت رد بشود؟
می‌شود یک شب از خیالم گلویت بغض بشود؟
یا برای دیدنم چشمانت تر بشود؟
می‌شود یک شب تو به جای من عاشق بشوی؟
از برای وصالم تمام شب را بی‌‌خواب شوی؟
چه می‌شود اگر یک شب تو به جای من دلتنگ شوی؟
برای دیدن خنده‌‌هایم تمام شب را بی‌تاب شوی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #102
***
رها شدن چقدر خوب است!
آدم از یک جایی به بعد از آغوش غم رها می‌شود.
از چنگ های آشفتگی‌ها رها می‌یابد.
دلش از طعم تلخ تمام وابستگی‌ها به چشیدن شیرینی رهایی می‌‌رسد.
همه‌ی خیال‌های طولانی از ذهنش بار سفر می‌بندند.
آدم از یک جایی به بعد بر فراز قله‌ی رهایی از همه چیز می‌ایستد و نسیم آسودگی وجودش را نوازش می‌کند.
حس آزادی در روحش به پرواز در می‌آید و آسمان آرامش او را در آغوش می‌گیرد.
رها شدن چقدر خوب است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #103
***
یه گل وقتی نور بهش نخوره پژمرده میشه؛ دیگه قشنگی و جذابیتی نداره که کسی نگاش کنه.
قلب ما آدما همون گله که وقتی نور بخشندگی رو ازش دور می‌کنیم دیگه قشنگی و لطافت قبل رو نداره.
آدما رو ببخشیم چون خودمون بیشتر به این بخشندگی نیاز داریم که حالمون خوب باشه.
کینه فقط روحمون رو مریض میکنه و قلبمون رو سیاه!
مهم نیست دیگران چقد به ما بدی کردن،
مهم اینه که ما برای حال خوبمون نیاز به بخشندگی داریم.
چه لذتی بالاتر از رضایت خدا؟
میگیم خدایا ما به خاطر رضای تو می بخشیم.
ببخش تا بخشوده شوی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #104
***
اردیبهشت آن دختر عاشقی‌ست که طبیعت دلبسته عشوه‌هایش می‌شود.
می‌رقصد در دستان باد.
می‌خندد در چشمان آبی آسمان.
عطر بهار نارنجش هر رهگذری را مدهوش می‌کند.
خنده‌هایش هیچ کم از قاچ شدن سیب سرخ ندارد.
آغوشش بستر امن شکوفه‌هاست.
اردیبهشت آن دختر عاشقی‌ست که برای به آغوش کشیده شدن دلبری می‌کند؛ آن قدر دلبری می‌کند که هیچ کسی دلش نمی‌خواهد از طبیعت اردیبهشت دل بکند و خانه نشین شود.
اردیبهشت وقت به آغوش کشیدن طبیعت است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #105
***
گاهی حس غروب جمعه‌ای را دارم که حوصله‌ی پدیدار شدن را ندارد اما مجبور است بیاید.
اگر نیاید این مردم دلتنگی و غم‌هایشان را به پای که بگذارند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #106
***
غم ما کمتر از دیگران نیست بلکه بیشتر هم هست.
تنها تفاوت ما این است که به غم‌ها مهلت ماندگاری کمتری می‌دهیم و برای رفتنشان امید‌های زیادی را جلو می‌آوریم!
امید چون آبی بر آتش غم‌هاست و از شعله‌وری آن‌ها جلوگیری می‌کند.
امیدوار بودن تنها دارویی است که بیماری غم‌ها را درمان می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #107
***
فاصله بگیرید از تمام دوست داشتنی‌هایی که شما را آزار می‌دهند.
باور کنید هیچ دوست داشتنی به اندازه‌ی از بین بردن آرامشتان ارزش ندارد!
ایمان داشته باشید که هیچ چیز جز حال خوبتان دوست داشتنی نیست.
شاید برای کسی، خاطراتی دوست داشتنی باشند که مرورشان جز غم هیچ ارمغانی ندارد.
برای دیگران ممکن است دوست داشتن آدم اشتباهی آن‌ها را عذاب بدهد یا... .
دوست داشتنی‌های آزار دهنده برای هرکسی متفاوت است اما فاصله گرفتن از آن‌ها برای همه یکسان است.
زندگی آنقدر کوتاه است که هیچ چیز ارزش از بین بردن آسایش شما را ندارد حتی دوست‌داشتنی‌ها.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #108
***
مادر بزرگ می‌گوید:
- «حیاط بزرگشان را فقط با این انگیزه جارو می‌زده است، که تمام حواسش پی آن دو چشم سیاه پسر همسایه که از گوشه‌ی پنجره‌ی‌شان او را نظاره می‌کرده بوده است.»
می‌خندد و تعریف می‌کند که عمدا کیسه‌های سنگین خرید را می‌گرفته است؛ آخر می‌دانسته که پسر همسایه همیشه کنار بقالی مش رضا تکیه به آن دیوار سیمانی می‌داده است و به محض دیدن او کیسه‌های خرید را از او می‌گرفته است و تا خانه آن‌ها را حمل می‌کرده.
می‌گوید: «حجب و حیا اجازه نمی‌داده است که هم پای او شوم؛ او جلو تر قدم بر می‌داشته و من پشت سرش آسته قدم بر آن زمین خاکی پر از سنگ ریزه کوچه می‌گذاشتم.
هر قدم را به شوق رویای این‌که روزی این کوچه را هم شانه‌ی هم قدم بزنیم؛ بر‌می‌داشتم.»
دستم را نوازش می‌کند و می‌گوید: «هروقت عطر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #109
***
حکایت غم قلب من، حکایت سیاهی آن شبی‌ست که نور هیچ ستاره‌ای در آن نمی‌درخشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #110
***
عشق مثل یه کتاب می‌مونه،
کتابی که همه اسمش رو شنیدیم!
بعضی‌هامون این کتاب رو با کتابای دیگه اشتباه می‌گیریم اما خواه یا ناخواه یه روزی هممون خواننده‌ی صفحات این کتاب می‌شیم.
یه عده از اولین صفحه تا آخرین صفحه با تمام نوشته‌های خوب و بدش رو می‌خونن.
بعضی ها از همون صفحات اول خسته‌ی خوندن میشن و بی‌خیال بقیه کتاب می‌شن.
اونایی که خیلی مدعی خوندنن تا وسطای کتاب می‌خونن و برای تا آخر نخوندنش یه بهونه‌ای می‌تراشن.
اما عاشق واقعی همونایین که ان‌قدر با علاقه صفحات رو می‌خونن که نه خسته میشن نه بهونه‌ای برای ادامه ندادنش میارن؛
اینا عاشقن؛ عاشق بند به بند این کتاب.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا