روی سایت دلنوشته نبض قلم | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 146
  • بازدیدها 5,049
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #121
***
آدم گاهی خودش را به نفهمی می‌زند. وانمود می‌کند، متوجه هیچ چیز نشده است؛ روی شکسته‌های قلبش سر‌‌پوش می‌گذارد تا حرمت‌ها شکسته نشود.
دلش می‌گیرد از همه خنده‌‌هایی که بر زرنگی خودشان و نفهمی او می‌زنند اما دلش نمی‌خواهد با بحث کردن، آزرده خاطرتر از این شود.
آدمی که خودش را به نفهمی می‌زند در واقع از به یاد آوردن بدی‌هایی که در حقش شده است، خسته شده است؛ نفهمی را به جان می‌خرد تا فهمیدن زشتی‌‌هایی که مدعیان خوبی‌اند و به یاد آوری آن‌ها جز بحث‌های سر‌سام آور هیچ منفعتی ندارد.
و در نهایت آدم برای آرامشش، خودش را به نفهمی می‌زند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #122
***
پناه، کلمه‌ای که از آن آرامش، آغوش و امنیت می‌چکد.
پناه یک جوجه آن لانه‌ی کوچک چوبی است که سقفش را بال‌های کبوتر مادر امن نگه داشته است.
پناه یک بچه، آغوش مادری است که همیشه برای او گشوده می‌شود.
پناه یک عاشق، چشمان معشوقی است که او را از تمام پریشانی‌ها به عمق آرامش می‌رساند.
پناه یک درخت ریشه‌های اوست که به وقت شکستگی شاخه و هجرت برگ‌ها او را تنها نمی‌گذارند.
اما هیچ کدام از این پناه‌‌ها دائمی نیست.
جهان با این عظمتش در آغوش هیچ کدام از این پناه‌ها جا نمی‌شود!
پناه دائمی همه‌ی ما کیست؟!
جز خدایی که آغوشش پناه همه پناه‌هاست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #123
***
عاشقی را از پاییز باید آموخت!
چرا هیچ فصلی چون پاییز محبوب نشد؟
آخر هیچ فصلی چون پاییز در عشق از خود گذشتگی نکرد...!
پاییز زمستان نیست که تنها به سپیدی مو و سردی دست اکتفا کند؛ بهارم نیست که برای محبوب جدیدش دلبری کند؛
راستش پاییز،
تابستان فراموش کار هم نیست. پاییز، پاییز است؛ همان عاشقی که از فراق یارش هر چه دارد را فدا می‌کند!
رنگ رخساره‌اش به زردی بیماری می‌پیوندد.
تمام گیسوانش را به دست باد می‌دهد.
از اشک‌هایش چه بگویم که هیچ چشمی قادر به این‌گونه باریدن نیست.
چشم‌های پاییز چه دارند که از گریستن خسته نمی‌شوند؟
شاید عشق دارند؛ عشق به گریستن دردی که هیچ تسکینی ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #124
***
دیگر دلم برای کسی تنگ نمی‌شود،
راستش از آمدن آدم‌ها هراس دارم.
آدم‌هایی که می‌آیند، آرامشت را به بهای رفتارهایشان می‌گیرند؛ از توقع بالایشان تو را آزار می‌دهند.
آدم،هایی که تنها ادعا هستند؛ ادعا در درک کردنت، در خوب شدن حالت و ادعا در پایدار ماندن!
اما اغلب این آدم‌ها که تعدادشان نیز کم نیست، آدم‌های فرصتی‌اند یعنی هدف آن‌ها فقط دریافتن فرصت‌هاست و بنابر آن رفتارشان را تغییر می‌دهند.
هر چه اطرافت تهی تر باشد، آسوده خاطرتری تا اینکه با آشفتگی‌های همچون افرادی پر بشود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #125
***
می‌دانی وقتی حرف از عشق می‌شود من فکرم پرواز می‌کند به سوی خنده‌های دلربای تو که طنینش در تمام دیواره‌های قلبم پخش می‌شود... .
عشق چیست؟ جز در قاچ شیرین خنده‌هایت!
عاشق کیست؟ جز منه دل داد‌ه‌ی یک قاچ شیرین خنده‌هایت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #126
***
من بعد از تو آرام شدن را خوب یاد گرفته‌ام.
شاید هم صبور شدن را.
نمی‌دانم! کدامشان را از بر شده ‌ام.
اما می‌دانم دیگر از هیچ دوست داشتنی به وجد نمی‌آیم.
ضربان قلبم از برق هیچ نگاهی به تپش نمی‌افتد!
در حوالی من، آدم‌ها هر اشتباهی را مرتکب شوند، من حوصله بحث و جدل با آن‌ها را ندارم.
هیچ اشتیاقی برای مهمانی های شلوغ ندارم.
آرزوهایم را یادم نمی‌آید،
از نظر کردن خود در آینه شرم دارم.
صدای خنده‌هایم را فراموش کرده‌ام... .
من بعد از تو از تمام دنیا دست برداشته‌ام و گوشه‌ای آرام به تماشای خاطرات تو پرداخته‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #127
***
همه‌ی ما انسان‌هایی شعاری هستیم یعنی مثلا می‌گوییم من برای خودم زندگی می‌کنم نه دیگران!
اما همین که می‌خواهیم لباس مورد علاقه‌ی‌‌مان را بپوشیم، جلوی آینه آن را برانداز می‌کنیم که آیا رنگش مورد تایید دیگران است؟ یا مدلش به دل دیگران می‌نشیند یا نه...!
تصمیم‌های مهم زندگی‌‌مان را فقط بر پایه رهایی از القابی که دیگران به ما نسبت می‌دهند، می‌گیریم!
اگر استعدادی داریم از بیم این که دیگران چه واکنشی بدهند، آن را بروز نمی‌دهیم.
آن‌طور که دلمان‌ می‌خواهد زندگی نمی‌کنیم و همیشه می‌گوییم ما برای خودمان زندگی می‌کنیم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #128
***
خوشبختی یعنی لمس دستان گرم مادر،
نگاه‌‌های پر مهر پدر!
پیچیدن آوای خنده‌‌های برادر و استشمام عطر آغوش خواهر.
خوشبختی یعنی کانون پر از عشق خانواده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #129
من حتی به شانه‌ی تو حسودی می‌کنم.
همان شانه‌ای که هر روز موهای لطیفت را نوازش می‌کند.
چگونه می‌تواند از عطر موهایت به آسانی بگذرد؟
اگر من شانه‌ی تو بودم در همان تار اول موهایت مدهوش استشمام عطرشان می‌شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,044
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #130
***
به روزهای انتهایی بهار که می‌اندیشم در ذهنم یک زنی می‌آید که موهای افشانش را می‌بافد. سرخی لبانش را کمرنگ می‌کند.
گل سرهای شکوفه‌ای‌اش را که در میان موهایش دلربایی می‌کردند را از موهایش جدا می‌کند و در گوشه ای از کشویش می‌گذارد.
دیگر از طنازی و دلبری خسته است.
فکر زیبا ماندن برای دوست داشته شدنش کلافه‌‌اش می‌کند.
دیگر دلش نمی‌خواهد برای عزیز ماندن در یادها خود را باب میل دیگران تغییر بدهد.
تنهایی که در آن خود واقعی‌‌اش هست را به شلوغی‌های کاذب ترجیح می‌دهد!
دلش می‌خواهد اگر کسی او را خواست همان‌طور که هست بخواهد.
دلبری‌‌هایش را کنار می‌گذارد و می‌شود همان تابستان گرمی که هر کسی او را دوست ندارد؛ گرما تنها آزمون او برای ماندن دوست داران واقعی در کنارش است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا