- ارسالیها
- 1,160
- پسندها
- 7,043
- امتیازها
- 24,673
- مدالها
- 16
- سن
- 27
- نویسنده موضوع
- #121
***
آدم گاهی خودش را به نفهمی میزند. وانمود میکند، متوجه هیچ چیز نشده است؛ روی شکستههای قلبش سرپوش میگذارد تا حرمتها شکسته نشود.
دلش میگیرد از همه خندههایی که بر زرنگی خودشان و نفهمی او میزنند اما دلش نمیخواهد با بحث کردن، آزرده خاطرتر از این شود.
آدمی که خودش را به نفهمی میزند در واقع از به یاد آوردن بدیهایی که در حقش شده است، خسته شده است؛ نفهمی را به جان میخرد تا فهمیدن زشتیهایی که مدعیان خوبیاند و به یاد آوری آنها جز بحثهای سرسام آور هیچ منفعتی ندارد.
و در نهایت آدم برای آرامشش، خودش را به نفهمی میزند!
آدم گاهی خودش را به نفهمی میزند. وانمود میکند، متوجه هیچ چیز نشده است؛ روی شکستههای قلبش سرپوش میگذارد تا حرمتها شکسته نشود.
دلش میگیرد از همه خندههایی که بر زرنگی خودشان و نفهمی او میزنند اما دلش نمیخواهد با بحث کردن، آزرده خاطرتر از این شود.
آدمی که خودش را به نفهمی میزند در واقع از به یاد آوردن بدیهایی که در حقش شده است، خسته شده است؛ نفهمی را به جان میخرد تا فهمیدن زشتیهایی که مدعیان خوبیاند و به یاد آوری آنها جز بحثهای سرسام آور هیچ منفعتی ندارد.
و در نهایت آدم برای آرامشش، خودش را به نفهمی میزند!
آخرین ویرایش توسط مدیر