- ارسالیها
- 108
- پسندها
- 1,099
- امتیازها
- 6,403
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #21
***
بی خبر از تو
بیخبر از تو
تمام شهر را قدم میزنم.
هر چه دوست میداشتی را میخرم.
عطر مورد علاقهات را هر روز به خود میزنم.
تمام کوچهها برای من مقدساند.
تو روی آسفالت کدر شدهی همین کوچه خیابانها
راه میرفتهای!
مگر میشود چیزی دوست داشته باشی و من آن را نخرم؟
هر روز را با بوی تنت می گذرانم... !
اما خدا نکند که شب بشود... .
قلب دیوانهام، همچون گرگ وحشیای میشود
که به تهمانده راضی نیست!
خودت را میخواهد... .
من با این نفهم آخر چه کنم؟!
بی خبر از تو
بیخبر از تو
تمام شهر را قدم میزنم.
هر چه دوست میداشتی را میخرم.
عطر مورد علاقهات را هر روز به خود میزنم.
تمام کوچهها برای من مقدساند.
تو روی آسفالت کدر شدهی همین کوچه خیابانها
راه میرفتهای!
مگر میشود چیزی دوست داشته باشی و من آن را نخرم؟
هر روز را با بوی تنت می گذرانم... !
اما خدا نکند که شب بشود... .
قلب دیوانهام، همچون گرگ وحشیای میشود
که به تهمانده راضی نیست!
خودت را میخواهد... .
من با این نفهم آخر چه کنم؟!
آخرین ویرایش توسط مدیر