روی سایت دلنوشته‌ی بی‌حس | ToloAm کاربر انجمن یک رمان

[Abiii]

***
همیشه نبودنش درد نیست!
گاه بودنش پادزهر می‌خواهد؛
آن هم وقتی کنار دیگری باشد... .

 

[Abiii]

***
دلم مشت می‌شود،
حرف‌هایت بر سینه‌ام جفت پا می‌نشینند،
چشمانت بر گلویم،
و
من این‌گونه بارها مرگ مهمان ناخوانده‌ام بود...!

 

[Abiii]

***
عارم می‌آید
برای تو رگ بزنم،
خنده نکنم،
کسی را نخواهم...
عارم می‌آید
روزی تو کنارم بودی!

 

[Abiii]

***
دروغ که حناق نیست!
اما لعنت بر دهانی که دروغ نمی‌فهمد!
پس می‌گویم صادقانه:
-«لعنت به تویی که هنوز برایت این سنگ می‌تپد...!»

 

[Abiii]

***
سیگار پشت سیگار!
چه فایده؟!
فقط جسمت می‌سوزد
و
چشمانت نابودتر!
نه او می‌سوزد،
نه کارهایش،
نه یادش،
نه خاطراتش!

 

[Abiii]

***
رسم روزگار این است
دل ببری
از همه،
دل ندهد محبوبت...!

 

[Abiii]

***
پاهای خسته،
دستان خالی،
چشمان بی‌فروغ!
کجای این شهر را دنبالت نگشتم؟!

 

[Abiii]

***
این انصاف نیست
پنجره‌های نگاهت از خود بی‌خودم کنند و بعد...
محکم به رویم
بی‌هوا بسته شوند...!

 

[Abiii]

***
شاخه‌ای از احساست،
شاخه‌ای از نگاهت،
شاخه‌ای از مرامت،
شاخه، ای از دردهایت...
و
شاخه از طرح خنده‌هایت را
هرروز در گلدان ذهنم
آبیاری می‌کنم و تو... .

 

[Abiii]

***
نگاه‌هایشان
محکم،
بی‌رحم،
بر دهانم می‌کوبند...
و
در سرم کارهایشان
فریاد می‌زنند!
هیس!
حقیقت ممنوع!