متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته استیصال | ستاره لطفی کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع S.LOTFI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 1,593
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #21
او یک مغز کثیف داشت... .
و من یک قلب مهربان و تهی از هر چیز کثیفی!
چه چیز جالبی...!
مغزم را به جنجال عمیقی دعوت کرده است این موضوع... .​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #22
مغزم یک چیز می‌گوید
و قلبم یک چیز دیگر!
شما بگویید... .
من حرف کدام زبان نفهم را باور کنم...!
باور کنید
من درمانده‌ام!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #23
یار؟
آن‌قدر که درد کشیده‌ام
معتاده شده‌ام!
کجایی باعث درد‌هایم؟!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #24
تنها درد تو... .
واکسن کلاس اولت بود
پس چرا دم از همدم می‌زنی
وقتی حال آشفته‌ام را درک نمی‌کنی دلبرجانم؟!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #25
دنیای عجیبی‌ست!
آن‌قدر که درمانده‌ام
دیگر هیچ رسیدنی
مرا خوشحال نمی‌کند...!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #26
رفت!
حتی پشت سرش را ندید
جوانی را که در حال پرپر شدن بود!
می‌گریست
و ناله می‌کرد
می‌کوشید و می‌نوشید غم را!
آری رفت!
ولی تمام حواسش به مقصد پوچ و الکی‌اش بود... .
ندید آن کسی را
که به‌خاطرش پشت به همه کرده است!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #27
بعد تو
نمی‌گویم تا حد مرگ رفتم
نمی‌گویم تنها شدم
نمی‌گویم بی‌اعتماد شدم
نمی‌گویم شکسته‌تر شدم
ولی...!
بعد تو
با هرکسی که خندیدم
اوج لذتش دو روز بیش نبود!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #28
سخت‌تر از همه
این است که جواب خوبی‌هایت را
با خیانتی آبرومندانه ببینی...!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #29
می‌دانید چه چیزی مرا درمانده کرد؟
گفتم نرو!
ولی او خسته شده بود
گفت می‌روم و در تنهایی خود غرق می‌شوم!
ولی تنهایی او
دخترکی جدیدتر از من بود...!​
 
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #30
دستِ دل تنگت را بگیر و برو... .
اینجا زندگی کردن بی‌معناست!
تو در نقطه‌ای به نام زندگی
و نام مستعار مرگ زندگی می‌کنی...!
باور کن همه‌ی ما
مردگانی متحرک هستیم... .
یک قلب شکسته و از کار افتاده... .
یک کالبد بی‌جان
و یک روح رفته...!
برو از اینجا
اینجا زندگی‌ای وجود ندارد
نام اینجا قتل‌گاه است...!
قتل‌گاه آرزوها!
زندگی، قتل، استیصال
چه واژه‌های شکننده‌ای...!​
 
امضا : S.LOTFI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا