مشاعره مشاعره با اشعار شاعران

[ILLUSION]

دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمی‌کردم
سرم خورده به دیواری که فکرش را نمی‌کردم

مدارجبر هستی را فقط بیهوده می‌گردم
اسیرم کرده تکراری که فکرش را نمی‌کردم

من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده‌ عصمت برون ارد زلیخا را

 

[m.sina]

من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده‌ عصمت برون ارد زلیخا را

ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم ، تو فریاد کشیدی

گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود
خوش باش که یک چند در این راه دویدی

 

[Ghazal Mohammadi]

ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم ، تو فریاد کشیدی

گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود
خوش باش که یک چند در این راه دویدی

یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم!

 

[Tara Motlagh]

یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم!

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

[Raaz6771]

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد

چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد

 

[Tara Motlagh]

یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد

چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد

در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌
آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌

 

[Raaz6771]

در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌
آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن

 

[Tara Motlagh]

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن

نیست رنگی كه بگوید با من
اندك ی صبر، سحر نزدیك است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وا ی ، این شب چقدر تاریك است

 

[Raaz6771]

نیست رنگی كه بگوید با من
اندك ی صبر، سحر نزدیك است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وا ی ، این شب چقدر تاریك است

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

 

[Tara Motlagh]

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام