نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار شاعران

  • نویسنده موضوع narcissus
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7,139
  • بازدیدها 117,029
  • برچسب‌ها
    مشاعره
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,577
پسندها
7,188
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #6,871
چشم مستی که تو داری به خدا زنجیر است
هرکه پای‌بست تو شد تا به قیامت گیر است
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام
 
امضا : m.sina

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #6,872
این عشق هرچه بود در اندازه‌ام نبود
شوری برای وسوسه‌ی تازه‌ام نبود
طعم شکست می‌دهد اینگونه بردها
وقتی حریف در خور اوازه‌ام نبود
در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن دیده می‌بایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم
 
امضا : Tara Motlagh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ILLUSION

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #6,873
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام
ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

گر جوابم را نمی‌گویی، جوابم کن به قهر
گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین‌تر است
 
امضا : Tara Motlagh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,577
پسندها
7,188
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #6,874
ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

گر جوابم را نمی‌گویی، جوابم کن به قهر
گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین‌تر است
تاکه بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی

تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند

قدر آئینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست
 
امضا : m.sina

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
385
پسندها
2,664
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
  • #6,875
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام
منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
 
امضا : ILLUSION

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #6,876
منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
نمی‌شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون‌تر
امید از تو شیرین‌تر
نمی‌شود پاییز
فضای نمناک جنگلی‌اش
برگ‌های خسته‌ زردش
غمگین‌تر از نگاه تو باشد
نمی‌شود که تو باشی،
من عاشق تو نباشم
 
امضا : Tara Motlagh

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
385
پسندها
2,664
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
  • #6,877
نمی‌شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون‌تر
امید از تو شیرین‌تر
نمی‌شود پاییز
فضای نمناک جنگلی‌اش
برگ‌های خسته‌ زردش
غمگین‌تر از نگاه تو باشد
نمی‌شود که تو باشی،
من عاشق تو نباشم
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر حاشا کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
 
امضا : ILLUSION

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #6,878
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر حاشا کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار دل خویش به دریا فکنم
 
امضا : Tara Motlagh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ILLUSION

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
385
پسندها
2,664
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
  • #6,879
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار دل خویش به دریا فکنم
میزد به شمشیر جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا
سعدی چه نالیدی ز ما مردان ننالند از الم
 
امضا : ILLUSION

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #6,880
میزد به شمشیر جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا
سعدی چه نالیدی ز ما مردان ننالند از الم
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است

ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
 
امضا : Tara Motlagh

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا