- تاریخ ثبتنام
- 18/11/23
- ارسالیها
- 461
- پسندها
- 842
- امتیازها
- 5,883
- مدالها
- 9
همان بازی کنم با زلف و خالَتیکی را به سر برنهد تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی بر آتش برد ز آب نیل
که هر شب میکند با ما خیالت
همان بازی کنم با زلف و خالَتیکی را به سر برنهد تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی بر آتش برد ز آب نیل
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهیهمان بازی کنم با زلف و خالَت
که هر شب میکند با ما خیالت
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزمتورا را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست
تو هم مانند هوا زود اغوا میشوی گاهی
از کاج بلند و دارکوبی می گفتداد خود از کس نیابم جز مگر
زانک او از من بمن نزدیکتر
کین منی از وی رسد دم دم مرا
پس ورا بینم چو این شد کم مرا
تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهناز کاج بلند و دارکوبی می گفت
از سایه سرو در غروبی می گفت
در بیتی اگر به من توجه می کرد
شهرام رباعیات خوبی میگفت
نبود به غیر دوست کس اندر سرای دلتازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن
بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن
از نفسش مشام ما نافه مشک میشود
شاید اگر برون بری مجمر عود از انجمن