- تاریخ ثبتنام
- 16/6/23
- ارسالیها
- 54
- پسندها
- 244
- امتیازها
- 1,023
- مدالها
- 3
آمد بهار ِ جانها ای شاخ ِ تر به رقص آاز بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ
آمد بهار ِ جانها ای شاخ ِ تر به رقص آاز بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا
از دوست به يادگار دردي دارمآمد بهار ِ جانها ای شاخ ِ تر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ
ما زخود سوی تو گردانیم سراز دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به هزار درمان ندهم
روزها فکر من اینست و همه شب سخنمما زخود سوی تو گردانیم سر
چون تویی از ما به ما نزدیکتر
مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدمروزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
تا روی تو دیدم از جهان سیر شدمما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدمتا روی تو دیدم از جهان سیر شدم
روباه بدم ز فر تو شیر شدم
ای پای نهاده بر سر خلق ز کبر
این نیز بیندیش که سر زیر شدم
قبلاً فرستاده بودممرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

مرا چون تا قیامت یار اینستقبلاً فرستاده بودم
ماییم که از باده ی بی جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم