- ارسالیها
- 1,416
- پسندها
- 26,179
- امتیازها
- 47,103
- مدالها
- 56
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
***
قصههای کودکی زمانی بوی واقعیت میداد.
گرگها، گرگ بودند و شنگول و منگولها، بره... .
هرچه هم میشد؛ انتهایش برهها، خوشحال و خندان به خانه میرفتند.
حالا هنوز هم برهها انتهایش خندان به خانه میروند.
فقط...
به خانه که میرسند، لباسهایشان را از تن میکنند و دندانهای خونی آلودهشان را پاک میکنند؛ مبادا کسی
بفهمد گوسفند درماندهای که برای محافظت از خودش لباس گرگ پوشیده بود، دریده شده است... .
قصههای کودکی زمانی بوی واقعیت میداد.
گرگها، گرگ بودند و شنگول و منگولها، بره... .
هرچه هم میشد؛ انتهایش برهها، خوشحال و خندان به خانه میرفتند.
حالا هنوز هم برهها انتهایش خندان به خانه میروند.
فقط...
به خانه که میرسند، لباسهایشان را از تن میکنند و دندانهای خونی آلودهشان را پاک میکنند؛ مبادا کسی
بفهمد گوسفند درماندهای که برای محافظت از خودش لباس گرگ پوشیده بود، دریده شده است... .
آخرین ویرایش توسط مدیر