باور نشود این ضعفها
بیت را تاب نیست از دردها
چنان یاد دهم این شعر از شعور
که نتوانم کرد از این قصه عبور
بایدست خشم کنم بر این افول
کز ناتوانیهایتان گویم اصول
شعر را بایدست وزن کردن
معانی را بیپرده عرض کردن
چرا گفتار شما باطن ندارد؟
بسی زشت است، ظاهر ندارد؟
گر ذوق واژگان نداری شعر مگو
فکر کن، حس کن، وانگه شعر بگو
خلاص کنم این ایراد سخت چنان
بیگدار نچرخد زبان بد عنان