مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

زینب میشی · 22/12/19

alinasserikhanik گفت
یادبادابرگ کاهی
دفتری در عطر وبو
عشق ها درنقشها
خطی بیاد خوب رو

وانگهی دنیا همین است انتظار

یک دل عاشق بماند همچنانش بیقرار

alinasserikhanik · 22/12/19

زینب میشی گفت
وانگهی دنیا همین است انتظار

یک دل عاشق بماند همچنانش بیقرار

رودم و جاری ایامم ودلشادتوام، منتظرت
دل به دامان شبم جاری دریادتوام،منتظرت

زینب میشی · 22/12/19

تا که بود آرام جانی داشتم
با نبودش شام تاری داشتم

alinasserikhanik · 23/12/19

زینب میشی گفت
تا که بود آرام جانی داشتم
با نبودش شام تاری داشتم

ما آمدیم که باشیم با هم یک صداشیم
در راه مجد میهن درچشم دشمنا شیم

Friba~ · 23/12/19

alinasserikhanik گفت
ما آمدیم که باشیم با هم یک صداشیم
در راه مجد میهن درچشم دشمنا شیم

من ماندمو اویی ک دیگر نیست
سر میکنم تنهایی را، دیگر راهی نیست (چاره ای دیگر نیست)

زینب میشی · 23/12/19

تا که دل بنهاد اندر دست او
برد و رفت دیگر نیامد سمت او

alinasserikhanik · 23/12/19

Nana_v گفت
من ماندمو اویی ک دیگر نیست
سر میکنم تنهایی را، دیگر راهی نیست (چاره ای دیگر نیست)

تا ماشویم آزاد ،این قصه از سرآغاز
ماچشم شب شکاریم در مثنوی پرواز

alinasserikhanik · 23/12/19

زینب میشی گفت
تا که دل بنهاد اندر دست او
برد و رفت دیگر نیامد سمت او

او سمت گل گویا پیغمبر آزادیست
هرچندکه درزندان، اورهبرآزادیست

زینب میشی · 24/12/19

تا که بودش روز و شب معنایی داشت
عشق و آرامش به دلها جایی داشت

alinasserikhanik · 24/12/19

زینب میشی گفت
تا که بودش روز و شب معنایی داشت
عشق و آرامش به دلها جایی داشت

تا رهایی عشق بودوراز بود
مشت محکم درشب آغازبود