زینب میشی مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 31/3/17 ارسالیها 1,981 پسندها 17,098 امتیازها 42,373 مدالها 22 سطح 25 16/8/17 نویسنده موضوع #281 suzan... گفت وقت هست و جز مه و مهتاب دگر هیچ مگو شادان که رخت بر مه مهتاب عیان است دگر هیچ مگو کلیک کنید تا باز شود... وگر این است که فرصت رود و جا مانی ای دل افسوس ! که تو تا ابدش حیرانی امضا : زینب میشی
suzan... گفت وقت هست و جز مه و مهتاب دگر هیچ مگو شادان که رخت بر مه مهتاب عیان است دگر هیچ مگو کلیک کنید تا باز شود... وگر این است که فرصت رود و جا مانی ای دل افسوس ! که تو تا ابدش حیرانی
زینب میشی مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 31/3/17 ارسالیها 1,981 پسندها 17,098 امتیازها 42,373 مدالها 22 سطح 25 16/8/17 نویسنده موضوع #282 zeinab z گفت خخ به جای بشکنی بنویس شکنی باحالتر میشه کلیک کنید تا باز شود... وزنش بهم میریزه :D یا ببر نام مرا یا که دور شو از من من نخواهم کسی که یاد نکرد از دل من ! امضا : زینب میشی
zeinab z گفت خخ به جای بشکنی بنویس شکنی باحالتر میشه کلیک کنید تا باز شود... وزنش بهم میریزه :D یا ببر نام مرا یا که دور شو از من من نخواهم کسی که یاد نکرد از دل من !
تیام کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 30/6/17 ارسالیها 42 پسندها 2,192 امتیازها 24,073 مدالها 1 سطح 2 16/8/17 #283 م . میم گفت نه عزیز ! هنر آن است سخن گویی نکو که نه خود بشکنی و نه دل او ! کلیک کنید تا باز شود... م . میم گفت وگر این است که فرصت رود و جا مانی ای دل افسوس ! که تو تا ابدش حیرانی کلیک کنید تا باز شود... یار ان دلبر شیرن سخنم باز رسد محفل شیرو شکر باز رسد امضا : تیام
م . میم گفت نه عزیز ! هنر آن است سخن گویی نکو که نه خود بشکنی و نه دل او ! کلیک کنید تا باز شود... م . میم گفت وگر این است که فرصت رود و جا مانی ای دل افسوس ! که تو تا ابدش حیرانی کلیک کنید تا باز شود... یار ان دلبر شیرن سخنم باز رسد محفل شیرو شکر باز رسد
zeinab z کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 24/6/17 ارسالیها 735 پسندها 8,833 امتیازها 31,973 مدالها 17 سن 25 سطح 16 16/8/17 #284 suzan... گفت یار ان دلبر شیرن سخنم باز رسد محفل شیرو شکر باز رسد کلیک کنید تا باز شود... در پیچ و تاب تنهایی اینک به غم رسیده ام راهی جز صبر برایم نمانده است چه کنم که طاقتم به سر رسیده است امضا : zeinab z
suzan... گفت یار ان دلبر شیرن سخنم باز رسد محفل شیرو شکر باز رسد کلیک کنید تا باز شود... در پیچ و تاب تنهایی اینک به غم رسیده ام راهی جز صبر برایم نمانده است چه کنم که طاقتم به سر رسیده است
زینب میشی مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 31/3/17 ارسالیها 1,981 پسندها 17,098 امتیازها 42,373 مدالها 22 سطح 25 16/8/17 نویسنده موضوع #285 zeinab z گفت در پیچ و تاب تنهایی اینک به غم رسیده ام راهی جز صبر برایم نمانده است چه کنم که طاقتم به سر رسیده است کلیک کنید تا باز شود... تا دل از محنت دوران به فغان برآمد او مرا ترک نمود و جان به لب برآمد امضا : زینب میشی
zeinab z گفت در پیچ و تاب تنهایی اینک به غم رسیده ام راهی جز صبر برایم نمانده است چه کنم که طاقتم به سر رسیده است کلیک کنید تا باز شود... تا دل از محنت دوران به فغان برآمد او مرا ترک نمود و جان به لب برآمد
تیام کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 30/6/17 ارسالیها 42 پسندها 2,192 امتیازها 24,073 مدالها 1 سطح 2 16/8/17 #286 م . میم گفت تا دل از محنت دوران به فغان برآمد او مرا ترک نمود و جان به لب برآمد کلیک کنید تا باز شود... دنیا به کامم تلخ بود چون صدایت کردم حرفت سرد بود گویی دل را بی قراری ها چ سود؟ گریه های عاشقانه را چ سود ؟ اینک اما دل تدبیری نمود دل دلایت را بی صدا فریاد کن امضا : تیام
م . میم گفت تا دل از محنت دوران به فغان برآمد او مرا ترک نمود و جان به لب برآمد کلیک کنید تا باز شود... دنیا به کامم تلخ بود چون صدایت کردم حرفت سرد بود گویی دل را بی قراری ها چ سود؟ گریه های عاشقانه را چ سود ؟ اینک اما دل تدبیری نمود دل دلایت را بی صدا فریاد کن
زینب میشی مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 31/3/17 ارسالیها 1,981 پسندها 17,098 امتیازها 42,373 مدالها 22 سطح 25 17/8/17 نویسنده موضوع #287 نه کنارم ماندی ! نه به پایم ساختی تو بگو با چه امید به دلت دل بستم؟! امضا : زینب میشی
BEHNAM.R نو ورود نو ورود تاریخ ثبتنام 6/4/17 ارسالیها 13 پسندها 103 امتیازها 565 سطح 0 17/8/17 #288 م . میم گفت نه کنارم ماندی ! نه به پایم ساختی تو بگو با چه امید به دلت دل بستم؟! کلیک کنید تا باز شود... من از دیار دور سرگردانی از یک هوای بارانی با دلی پر ز جنون با سواری بر اسب! با غمی در این رسم سمت و سوی شهر تو می آیم
م . میم گفت نه کنارم ماندی ! نه به پایم ساختی تو بگو با چه امید به دلت دل بستم؟! کلیک کنید تا باز شود... من از دیار دور سرگردانی از یک هوای بارانی با دلی پر ز جنون با سواری بر اسب! با غمی در این رسم سمت و سوی شهر تو می آیم
زینب میشی مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 31/3/17 ارسالیها 1,981 پسندها 17,098 امتیازها 42,373 مدالها 22 سطح 25 17/8/17 نویسنده موضوع #289 مرا میهمان واژه کن سلامی که خوش گردد دلم با یک کلامی امضا : زینب میشی
BEHNAM.R نو ورود نو ورود تاریخ ثبتنام 6/4/17 ارسالیها 13 پسندها 103 امتیازها 565 سطح 0 17/8/17 #290 یک روز حتم دارم خورشید باز می گردد چونان بر فراز آسمان می نشیند که نگاه خسته ام بر آن تابان می شود و نگاه من به فنجانی چای بغل دست او دعوت می شود!
یک روز حتم دارم خورشید باز می گردد چونان بر فراز آسمان می نشیند که نگاه خسته ام بر آن تابان می شود و نگاه من به فنجانی چای بغل دست او دعوت می شود!