روی سایت دلنوشته گرد و غبار دل | dilan کاربر انجمن یک رمان

[Dilan]

به نام خدا



دلنوشته: گرد و غبار دل
نویسنده: Dilan کاربر انجمن یک رمان
شروع: ۱۳۹۶/۶/۲۴


خلاصه:
می‌نویسم دوباره
از تو برای خودم
از چشمانت برای دلم
از دوست داشتنم برای تو
می‌نویسم
برای تویی که حالا می‌خوانی
برای تویی که دارمت اما سهم من نیستی
من می‌نویسم برایت
و تو تمام این...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Dilan]

دلم رفتنی می‌خواهد از جنس برنگشتن!
که دیگر هیچ وقت برنگردم گذشته‌‌ای که تنهای دوست‌ داشتنیِ زندگی‌ام بودی.
میروم دلبر جان،
دلم را می‌تکانم و تا شاید اندکی از دوست داشتنت را پاک کنم.
همه چیز را بر می‌دارم و میروم.
نمی‌خواهم دیگر از من برای تو خاطره‌ای جا بماند...

***

 

[Dilan]

شب باشد و خاطره های تو
آخر مگر با تو خوابم می‌برد؟
با وجود دائمیت در قلبم مگر می‌شود خوابید؟
امشب خاطراتت من‌ را کشت جانا،
وقتی نبودی تا شبم را بخیر کنی‌...
ببین با این دل دیوانه چکار کرده‌ای!

***

 

[Dilan]

یادم می‌رود که دیگر رفته‌ای و مال من نیستی
یادم می‌رود که دیگر ندارمت
آه از درد نبودنت
بد عذابیست
می‌دانی جانم جای خالیت در این دل بدجور تیر می‌کشد...
من هنوز این بی تو بودن ها را
یاد نگرفته‌ام...

***

 

[Dilan]

دلم، برای خنده های بی موقعت،
برای روزهای خوش باهم بودنمان،
برای لبخند های زیبای تو لک زده است.
تو بگو
در نبود تو
بعد از رفتنت باز می‌توانم بخندم؟
آخر می‌دانی دلبر جان،
دلم برای خنده های خودم هم تنگ شده است...

***

 

[Dilan]

آرام اما عاشقانه،
در گوشت می‌خوانم دوستت دارم.
نفس می‌کشم دوست داشتنت را
طوری که تو از آن بویی نبری.

***

 

[Dilan]

وقتی آن چهار خانه‌های خوشتن آبی را می‌پوشی
همچون دریایی هستی که ماهی‌اش من باشد
که در آغوش تو می‌رقصد.

***

 

[Dilan]

بیشتر از "دوستت دارم" گفتن هایت محتاج بودنت در کنارم
و لمس حضورت هستم ای حضرت یار...

***

 

[Dilan]

به اندازه فاصله‌ بین‌مان دوستت دارم هایمان هم از یکدیگر دور هستند؛
و این یعنی دیگر هیچ "دوستت دارم‌"ی این انتظار را به پایان و مارا بهم،
نمی‌رساند.

***

 

[Dilan]

هستی اما، سهم من نه!
سهم یکی دیگری
که تنها او شب هایت را به خیر می‌کند،
و روز هایت را با صدای خنده های او شروع می‌کنی
و اما من،
با وجود تمام اینها
باز هم خیال رسیدن به تُ را در سر دارم.

***