متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته سوختگی درجه‌ی چهار | Bita.shayan کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 2,013
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
آتشی که مرا احاطه‌ کرده را؛
نمی‌توانی با کپسول خاموش کنی!
آتشی‌ست خاموش‌نشدنی... .
آتشی‌ست که تاریخ انقضا ندارد.
مادام العمر شعله‌ور است.
تنها زمانی پایان میابد،
تنها زمانی به خاموشی می‌رود،
که من از این دنیای جهنمی رفته باشم.
به راستی که گاهی مرگ!
تنها چاره‌ی انسان؛
برای رهایی از غم‌هایش است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
وقتی می‌پرسند
حالت چطور است؟
لبخند‌ تلخی می‌زنم و می‌گویم:
-《خوبم، حال دلم خوب است.
روزگارم خوب است.
همه چیز بر وفق مراد است!》
امّا از درون فریاد می‌زنم،
حالم جهنم است!
قلبم در حال سوختن است،
روزگارم آتش گرفته‌ است،
هیچ‌چیز بر وفق مراد نیست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
همیشه منتظر بودم کسی بیاید،
مرا از این جهنم نجات دهد.
کسی که مرهمی باشد،
بر سوختگی‌هایم.
اماّ هر کسی آمد به جای مرهم؛
کبریتی شد خاموش نشدنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
می‌پرسند:
《آیا تا کنون عاشق شده‌ای؟》
مگر عشق جز این است،
که از اندوه هجران یار،
ذره ذره بسوزی و خاکستر شوی؟
من که خود،
همواره در حال سوختنم!
باید دیوانه باشم که شعله‌ی آتشی
به شعله‌های سوزان اطرافم، اضافه کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
لحظه به لحظه،
ساعت به ساعت،
تمام طول ماه،
تک تک روز‌های سال،
به دنبال یافتن‌ تنها سوالی که
در ذهنم نقش بسته گشتم.
این‌که گناه من چیست؟!
به جرم کدامین گناه؛
در جهنم زندگی می‌کنم؟!
عاقبت جواب را یافتم.
چه تلخ است دریابی،
که تنها جرمت مهربانی‌ست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
هیچ قاتلی، قاتل به دنیا نمی‌آید.
هیچ دزدی، دزد به دنیا‌ نمی‌آید.
اصلاً هیچ مجرمی،
مجرم به دنیا نمی‌آید.
گویا تنها استثنای این اصل‌ها؛
من هستم.
از همان ابتدا؛ گناه‌کار به دنیا آمدم.
از لحظه‌ی تولد،
تقاص کار‌های نکرده را پس دادن،
روی پیشانی قرمز رنگم حک شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
معنی قضاوت نابه‌جا را؛
زمانی فهمیدم،
که در بازی گرگم به هوا،
به کودکی عزادار‌ لقب گرگ دادند؛
چون لباسش سیاه بود!
چه بی‌رحمانه،
ذات کودکی پاک را
هم‌رنگ لباس تیره‌اش دیدند.
کودکی که تا همیشه،
در نظر دیگران گرگ ماند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
کاش به آتش کشیدن من،
توسط دوست و دشمن؛
مثل چهارشنبه‌سوری،
سالی یک‌بار اتفاق می‌افتاد.
نه این چنین که هر روزم،
سوری‌تر از دیروز است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
من برعکس دیگران،
با دیدن یک بمب ساعتی؛
هراس به جانم نمی‌افتد.
کسی که در جهنم زندگی می‌کند،
زمان به پایان رسیدن زندگی‌اش،
شیرین‌ترین لحظه‌ی عمرش است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
قلبم متلاشی شد.
کمرم خم شد، چند تکه شد!
زمانی که جواب خوبی‌هایم را
با نهایت قساوت دادند.
باید این بار خودم،
روی تنم داغ بزنم!
که دیگر مهربان نباشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا