متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های قدوم قدم | روناهی بازگیر کاربر انجمن یک رمان

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام مجموعه: ‌قدوم قدم
نام نویسنده: روناهی بازگیر
تگ: محبوب
ویراستار: MAHSHID SHAKIBAEI MAHSHID SHAKIBAEI
مقدمه:
بریده از سیاهی لانه کرده در این شهر...
دور از تمام وعده‌های پوچ ماندن مدعیان،
ایستاده‌ام. لبالب لبه‌ی پرتگاه!
سر خم کرده...
و سنگین!
می‌سوزاند...
تمام وجودم را می‌سوازند.
اینکه هزاره‌ای چشم‌هایم را تنها میان مردمان سر دادم. میان درد‌های این دل وامانده از مجنون‌های نیمه راه؛ اما...
یک بار هم نشد،
نشد سر بلند کنم و دل را به تویی گره بزنم که با تمام پشت کردن‌های من، همیشه جان‌پناهی برایم ساختی.
چه از باران‌های سیل آسای تهمت‌ها،
چه از گودال‌های لغزیدن‌ها!
کاش تنها یک‌بار، جای زدن هزار در این مردمان پرمدعا، دست به سوی تویی دراز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..

IMG-20200319-WA0010.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : like_moon

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
***
از احساس‌های پوشالی که خسته می‌شویم، می‌گوییم نباید می‌گذاشتی!
گفتی!
گفته بودی به روح‌هایمان زنجیر‌های دنیوی نبندیم.
گفته بودی دروازه دل را با وزش هر بادی باز نکنیم، مبادا ردپای رد شده‌ها چرک‌آلودش کند.
گفتی... .
می‌دانی با همه این‌ها چرا باز وقت گله، سر رو به آسمان می‌کنیم؟
چون ما به وقت شنیدن دست طمع در گوش می‌کنیم و به چشم هایمان میل داغ لذت‌های پوچ پوشالی را می‌کشانیم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
راه و چاه را باید در کوزه می‌گذاشتیم، وقتی تویی را بالای سرمان داشتیم که هر بار پشت کردیم، لبخند زدی!
چون می‌دانستی جز تو جایی برای دست‌های تهی پر تمنایمان نداریم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
***
لا به لای همه آنانی که از تو گله داشتند، گشتم.
اما هر چه به زبان آوردند، همه سرچشمه در چاه‌هایی داشت که با چشم باز خودشان در آن‌ها رفته بودند.
هرچه گشتم...
همه گفتند چه کرده‌ای؟
یکی نگفت چه کرده برایت... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
***
حیف شد!
ارزان فروختیم گوهر نابی را که در صندوقچه وجودمان نهادینه کرده بودی... روحمان!
روحمان را فروختیم؛ به مشتی لبخند‌های دروغین‌... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
***
صبوری‌ات را گاهی هضم نمیکنم.
چطور می‌توانی؟
چطور می‌توانی این ادم‌های بنده در بند ابلیس را به تماشا بنشینی و باز بگویی از رحمتت ناامید نشوند.
این‌ها، تو را... معبودشان را در میان مشتی قسم ناراست به میان میکشانند تا خرده پول سیاهی بیش به دست اورند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
***
می‌دانستی و آفریدی؟
می‌دانستی روزگاری تو را از یاد خواهیم برد؟
کتابت لای خاک‌های انباری فریاد می‌کشد و ما
کلید خاموشی ذهنمان را می‌زنیم... .
نشانه‌هایت، طبیعتت را به خاکستر بدل می‌کنیم و
روبه آسمان داد می‌کشیم: نشانه‌ای بفرست!
می‌دانستی وجودمان را به دستان تباهی می‌سپاریم.
می‌دانستی و آفریدی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
***
بی‌وفایی، شاید گس‌ترین اختراع بشریت باشد.
تاجایی که شور نمک‌دان شکستن را در می‌آورد.
تا جایی که تمام دستانی که دستش را گرفته‌اند؛
از ریشه میزند... .
تاجایی که به خودش هم پشت می‌کند،
اما اینکه پشت به تو می‌ایستد؛
دیگر بی‌وفایی نیست!
خیانتی است... به خود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,215
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
***
از تو شکایت می‌کردم و میانه راه دیواره مسجدی نگاهم را ربود؛ برایم پیغام فرستاده بودی.
پیغامی از جنس خودت!
فالله خیرالحافظین و ارحم الراحمین
صدایم را نمی‌دانم کجای شرمندگی جا گذاشتم، اما قلبم را دیدم که میان زنجیرهای اشتباهاتش،
در گریه غرق میشد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا