کامل شده مجموعه اشعار کاش می‌دانستم|‌پناه سازگار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع پناه سازگار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 1,685
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه شعر: کاش می‌دانستم
شاعر: پناه سازگار
ویراستار: بیتا شایان
IMG_20210120_200255_094 (1).jpg
مقدمه:
از درد و رنج
واژه‌هایی آشنا
می‌نویسم،
غافل از آن‌که
افکار ما روزی
مجسم خواهند شد؛
امّا به امیدِ
مرهم.
داغ می‌شوم بر دل آدمی مسکوت،
گوشه‌ی اتاقی تاریک
می‌نویسم از غم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #2
•| بسم رب العشق |•


642650_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال پانزده پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس از گذشت پانزده پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
می‌نویسم از غم
از همان تجربه‌ی تلخِ
نگاه تو و من.
کاش از همان امیدی
بنویسم
که تو را با این غم
سر پا داشته و بس... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
کاش از درد دل‌ات با آن زن
بنویسم
از همان آرامش بعد از اشک
از کلمات مبهم شادی‌بخش!
کاش می‌دانستم
باید از برف بگویم
از الماس وجودت
کاش...
می‌نوشتم از موسیقی بی‌کلام
لب رود
از صدای ساز موج و باد
از گنجشک پناه آورده به گل
از زنبور
از نوای گل خارداری در جنگل
از محبت آن مادر
از خنده‌ی پر از خجالت آن دختر
از بوسه‌هایی بر دست پدر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
کاش می‌دانستم،
باید از عشق نوشت بی‌منت.
کاش از درد و غمت می‌کاستم؛
امّا فقر با جنگ رژه می‌رفتند،
بر چشمم!
که نکند فراموش شود
آن دخترک یتیم داخل شهر
آن پسر کارگر روستایی
آن بی‌نوای ته کوچه رسوایی...
نکند فراموش کنیم،
همسایه بی‌شام و غذای
خیابان نهم را!
و یا شاید آن پیر سال‌خورده چشم انتظار
داخل حیاط‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
در همه این‌ها شکی نیست که هست؛
امّا کاش بیش‌تر از
امید و عشق می‌نوشتم
تا دل همان پیرمرد
یا همسایه‌ی ندار
و آن دختر بی‌سرپرست
بدانند خدایی هنوز هست.
با تمام نادانی این جماعت پر دردسر!
خدایی‌ست
که هوایت را دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
باید از عشق نوشت بی‌منت
که خدایم شده عشق
و بندگانش هیچ!
کاش می‌دانستم،
پسر بی‌موی بیمارستانی را
که دلش لبخند خواست
از درد ننویسم.
کاش از آن مردک دزد
مسئول
اثری نبود تا من هم
مجبور نباشم
از غصه‌ی ناحق شدن حق پدر
داد بزنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
کاش می‌دانستم،
باید از ادب گویم و وجدان
از شیرینی حکم آزادی
از شادی آن کودک هنگام باز کردن،
هدیه‌ی آن خیّر
از قهقه‌ی رفقای چهل ساله
از لهجه‌ی آن کودک ترک
از گل‌های آن کارمند
از لذت دستان پر آن پدر.
کاش می‌شد این‌ها را فهمید،
تا نیازی به غم و دوز و کلک نباشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
کاش می‌شد از عشق نوشت بی‌منت!
کاش از تجربه‌ی مادربزرگ پیر آن باغچه
برای نوه‌های قرمز اطرافش بنویسم
که بدون آب زندگی نتوان کرد،
آب حیات ما امیدی‌ست
روشن
آب همان لبخند است،
همان کلبه‌ی سبز!
همان مورچه‌ی پرتلاش
باغچه‌ی کوچک سرد...
یا همان گریه‌ی نوزادی نورس.
آب همان عشق است،
کاش می‌شد از عشق بنویسم،
بی‌منت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/9/20
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,119
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
از همان آب حیات
از دریا
اقیانوس...
از قایق رودخانه‌ی پر آب
از رقص افراد در جنگل
از آتش گرما ده باغ امید
از همان عکس پسر‌ بچه
که ناخودآگاه لبخند می‌نشاند بر لب
از عشقی بی‌منت
کاش می‌دانستم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا