متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه اشعار کاش می‌دانستم|‌پناه سازگار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع پناه سازگار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 2,127
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
آری حال من می‌نویسم،
نوشتنی پر امید
از جان دوباره آن بیمارِ
نجات یافته از مرگ!
در کناره جاده‌های چالوس
با کمک آن مرد وظیفه‌شناس
نه دوربینی در دست
با نفسی برآمده از جانش
در ترافیک نزدیک جنگل
در شلوغی نگاه‌های آدمی
در ایامی به کام کرونا!
بی‌ماسک،
بی‌الکل...
باخانواده،
نوزاد.
سمت ویلای غیرقانونی
ساخته‌ شده وسط جنگل
بیمارستان بی‌تخت خالی
منتظر بیمار کرونایی...
پرستار خسته و دل تنگ
می‌گوید از مرگ!
از بی‌احتیاطی
از مردم کم عقل... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
آن پرستار همان عشق است.
کاش می‌دانستم،
باید از پرستار نوشت
از مادر
از شکم برآمده...
انکار نام مادر از سمت جنین
از عشق
که بدانیم انکار
دلیل نبودن نیست.
کاش می‌دانستم،
باید از عشق نوشت،
بی‌منت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
از هم‌خوانی اشعار مولانا،
گیسوان بافته‌ی یک دختر...
از صدای خنده‌اش
از پاچه‌های بالازده‌اش
از قدم‌های پر از نازِ
کنار دریا
از عشق.
کاش می‌دانستم،
که نباید!
از خ**یا*نت‌ها نوشت،
نباید سادگی را پس زد.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
می‌نویسم از شمع
از پروانه
از شمس!
که می‌گوید:

«مطلب تویی، طالب تویی
هم مبتدا، هم منتها
»
و می‌شناساند عشق.
کاش می‌دانستم از قبل...
از شمس،
مولانا،
عشق... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
کاش می‌نوشتم،
که دلتنگی جرم نیست!
کاش از واژه‌ی دوستت دارم،
می‌گفتم
از برق نگاه تو
از ساز بلبل خوش آهنگ
از سبز
نارنجی
از رنگ
کاش کسی نمی‌دانست
که خ**یا*نت...
بازی،
نارفیقی!
دزدی
یا کثافت‌کاری
چیست؟!
کاش تنها واژه‌ی دنیا
عشق بود...
خدا بود،
محبت
یا رفاقت
یا لبخند
بی‌خبر از دوز کلک
پیش می‌رفت.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
کاش می‌دانستم،
باید از عشق نوشت بی‌منت!
من از آن روز اول سرودن
نمی‌دانستم از عشق...
چشم بسته‌ بودم آخر
از زیبایی
از آرزو
از نوازش
از شکر خنده‌ی تو
وای؛
حتّی از خویشتن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
سهراب گفت:
که بشورم چشمم.
شمس گفت:
که از عشق بگویم.
حافظ هم!
شده‌ام مضحکه‌ی این عالم
که می‌نویسم از عشق!
از خوبی...
هم‌دلی و هم‌یاری.
آری منِ دیوانه صفت
شده‌ام طوطی عشق!
می‌نویسم از کاکتوس
از تیغ محبت
که بِبُرَّد،
نفس تیره و تارم را.
می‌نویسم از عشق بی‌منت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
کاش می‌دانستم،
من کاکتوس هم
می‌توانم.
کاش می‌گفتم،
از کنکور
که برای تو شده اصل
و برایم فرع!
از مداد نرم آزمون،
پاک‌کن‌های قرضی...
بدون ماشین‌ِحساب
که چه ارزش دارد؟
بازیچه‌ی اقتصاد شوم،
چه معنی دارد؟!
علم بی‌سود و حساب آن مقطع!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
کاش می‌دانستم،
از قبل
از هنر نقاشی
از شعر
از فرهنگ
که نکند تکمیل کنم،
جمله‌ای با لکنت شخصی را
نکند خرافه را
بغل کنم.
کاش می‌دانستم...
باید از عشق نوشت
از عاشق
از معشوق
از خدا.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,121
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
باید از چیزهایی می‌گفتم
که کلاس و درس یاد نداد.
از نبود امنیت در شب
از خساست
از افراط
از تفریط.
کاش می‌شد فهمید،
فهماند!
که
«زندگی باید کرد»
جنگید
با ظلم با ظالم.
کاش همدیگر را
متهم نتوان کرد!
تهمت و غیبت
را چال کرد...
تا نتوان برگشت،
سمت ناعدلی،
قضاوت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا