روی سایت دلنوشته‌ی زندگی با چاشنی تنهایی | PARMIS.H کاربر انجمن یک رمان

[| TEAR |]

***
زمان و آسمان را هم به یک‌دیگر وصل کنم
باز هم تنها می‌مانم
در سرنوشتم تنهایی و دوری از همه نوشته شده است.​

 

[| TEAR |]

***
می‌دانی تنها وجه مشترک اکنونم با آن زمان چیست؟
این است که هنوز هم غروب آفتاب مرا یاد تنهایی‌ام می‌اندازد... .​

 

[| TEAR |]

***
دلتنگی اندازه ندارد و اکنون،
دلتنگ آن لبخندت هستم
دلتنگ آن لحن صدایت هستم
پس کجایی؟​

 

[| TEAR |]

***
اولین کلمه‌ای که هنگام طلوع خورشید
و بیداری از خواب روی زبانم جاری میشد
نامِ تو بود.
پس اکنون با چه دلیلی می‌گویی برایم اهمیت نداشتی؟
​

 

[| TEAR |]

***
اضطراب و دل‌شوره‌ی از دست دادنت خواب را از چشم‌هایم ربوده‌ است.
چگونه بگزارم دنیایم را سیاهی ببلعد درحالی که نمی‌دانم اکنون کجایی و چه می‌کنی؟​

 

[| TEAR |]

***
دیوانگی هم عالمی دارد
دارای زیبایی‌های خاص خودش است.
اگر دیوانه باشی
از مشکلات خبری نداری
دنیایت در یک کاغذ رنگارنگ خلاصه می‌شود؛
امّا درد و رنج دارد.
مانند تنهایی‌ات هنگام دیوانگی.
دیوانه‌ها هم انسان هستند... .​

 

[| TEAR |]

***
صبر، حدی دارد.
غم، حدی دارد.
شادی، حدی دارد.
عاشقی، حدی دارد.
رفاقت، حدی دارد.
پس چرا تنهایی حدی ندارد؟​

 

[| TEAR |]

***
عاشقی کردیم
نفهمیدند
عاشقی کردند
نفهمیدیم.​

 

[| TEAR |]

***
حرف‌های بعضی انسان‌ها عجیب درد دارد
دردی وصف‌ناپذیر که عمق وجودت را هم در بر می‌گیرد
مغزت را به سوت کشیدن وا می‌دارد و چهره‌ات را جمع می‌کند.
این‌ روزها، حرف‌ها بیشتر از زخم‌ها درد دارند!​

 

[| TEAR |]

***
تا کی می‌خواهی التماس کنی که کنارت بمانند؟
برای یک‌بار در زندگی به فکر خودت باش
بگو ماندند می‌فهمم رفیق واقعی هستند؛
نماندند لیاقت مرا نداشتند!​