متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌های ماه نشان | دختر پاییز کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Arman_r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 5,381
  • برچسب‌ها
    ماه نشان
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
IMG_20210225_175415_596.jpg

نام مجموعه: ماه نشان
نام نویسنده: دختر پاییز
نام ویراستار: Queen•M
تگ: منتخب
مقدمه: به خدا قسم که تخت پادشاهیم را دو سنگ ماه نشانت به زیر کشید!
تو چه می‌دانی من چه می‌گویم؟ آه امان از حواس پرتی! باز هم من ماندم و سنگ‌های صامتی که فرمانروای این دژ سنگی است.

شروع:1399/8/9
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

614507_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : G.ASADI

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3
***
به یاد دارم
آمدی و گفتی:
«باز هم تو؟»
و من،
همان‌جا برای بار هزارم،
صدایت را در صندوق خاطراتم ضبط کردم که می‌گفت:
«باز هم تو؟»

و این شد لالایی شب‌های من!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #4
***
می‌شود امشب به خوابم بیایی،

دستانم را بگیری
و با خود ببری؟!
آخر من تا کی با دو سنگ ماه‌نشانت به گفتگو بنشینم؟
می‌شود امشب بیایی؟
امشب که بیایی با تاجی از ستاره‌ها،
آسمان سیاهت را آذین می‌بندم!
آری...
امشب که بیایی،
با دستانم در شب‌هایت قدم میزنم،
و دنیا را به پایت قربانی می‌کنم.


 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #5
***
گاهی اوقات،

قلبم هم پمپاژ اسم تو را به رگ‌های تشنه‌ام،
فراموش می‌کند...
اما تو در ذهن منی!
و من آن بیمار
ذهنی‌ام که هیچ درمانی ندارد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #6
***
هنگامی که دخترکم را
می‌نگرم؛
در آسمان چشم‌هایش،
ابرها ناله می‌کنند!
اما...
جای صدای ابرها،
صدای خنده‌ی بغض،
گوش فلک را کر می‌کند!

این بود رسمش؟!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #7
***
بر روی باران می‌نشینم و به زمین می‌رسم.
گفته بودند بر روی زمین دنبال ستاره‌ام بگردم!
ستاره‌ای که انعکاسش ماه شب را به سیه روزی می‌کشاند...؛
اما
گویی زمان پیشگویی جام جهان‌نما،

هیچ‌گاه فرا نمی‌رسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #8
***
سر روی شانه‌های تنهایی‌ام می‌گذارم،

دست‌های سردش را می‌گیرم،
و صدایش می‌کنم...
چیزی نمی‌گوید،
گویی خشک شده است!
رد نگاه یخ‌زده‌اش را که ردیابی می‌کنم،
می‌رسم،
می‌رسم به دو سنگ ماه‌نشان روی دیوار!
به گمانم او هم در دام افتاده... ‌
دام دو تکه سنگ قلب‌خوار!



 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #9
***
بام خانه‌ام آنقدر بلند است،

که هر روز از بالای آن بر زمین می‌خورم!
امروز زمین خوردم و پایم شکست.
تو بگو...
چگونه از زمین باران خورده،
با پای شکسته بلند شوم؟!
این‌دفعه فرق می‌کند...

این افتادن بلند شدنی ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Arman_r

کاربر فعال
سطح
28
 
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,374
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #10
***
می‌شود تو را داخل شیشه کوچکی زندانی کرد،
می‌شود در قفسی انداخت و تماشایت کرد،
می‌شود خشکت کرد،
و در قاب زیبایی روی دیوار قصرمان خالکوبی کرد!
آری می‌شود اینگونه تو را داشت؛
اما
قانون دنیا می‌گوید:
«پرنده‌ها هیچ‌وقت عاشق اسارت
نمی‌شوند.»


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا