Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 22/3/21 نویسنده موضوع #21 دوست داشتم بمانی، باشی، نروی... اما؛ نماندی رفتی برنگشتی... ولی؛ هنوز عاشقانه، به آن روزها که منع شدی، فکر میکنم. و آرام به عکسهایمان بوسه میزنم. آخرین ویرایش توسط مدیر 14/9/22 امضا : Mahsa_rad
دوست داشتم بمانی، باشی، نروی... اما؛ نماندی رفتی برنگشتی... ولی؛ هنوز عاشقانه، به آن روزها که منع شدی، فکر میکنم. و آرام به عکسهایمان بوسه میزنم.
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 30/3/21 نویسنده موضوع #22 همه چیز را کنار گذاشتهام... دیگر نه مینشیم، نه به در نگاه میکنم فقط... گاهی آرام... ساعتی، دقیقهای، میمیرم! امضا : Mahsa_rad
همه چیز را کنار گذاشتهام... دیگر نه مینشیم، نه به در نگاه میکنم فقط... گاهی آرام... ساعتی، دقیقهای، میمیرم!
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 11/4/21 نویسنده موضوع #23 دستانم آغوشت را میطلبند؛ اما تو دوری و از آغوش "من" منع شدهای... . منع شدی، زیرا لایق نبودی! لایق آن آغوش نرم و بیصدایم، آن لالاییهای عمیقم، آن آههای خفه شده در گلویم... لایق هیچ یک نبودی! آخرین ویرایش 4/7/21 امضا : Mahsa_rad
دستانم آغوشت را میطلبند؛ اما تو دوری و از آغوش "من" منع شدهای... . منع شدی، زیرا لایق نبودی! لایق آن آغوش نرم و بیصدایم، آن لالاییهای عمیقم، آن آههای خفه شده در گلویم... لایق هیچ یک نبودی!
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 17/4/21 نویسنده موضوع #24 قول دادهام... تماس نمیگیرم، دستانت را هم ایضاً! اما اگر ببینمت آخ منع شدهی من... ببینمت میبوسمت! امضا : Mahsa_rad
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 19/4/21 نویسنده موضوع #25 تقاص نبودت را... با دلواپسی دادهام! تقاص قهقهههایت را... خودم، تنها، یکتنه با همین دستان پینه بستهام دادهام! آخرین ویرایش توسط مدیر 9/7/21 امضا : Mahsa_rad
تقاص نبودت را... با دلواپسی دادهام! تقاص قهقهههایت را... خودم، تنها، یکتنه با همین دستان پینه بستهام دادهام!
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 2/7/21 نویسنده موضوع #26 *** چهقدر دلتنگت شدهام. چون برگ زردی از درخت افتاده... و یا ماهی که از آب برون افتاده... دم به دم آغوشت را طلب کرده و استغفار میکنم! آخرین ویرایش توسط مدیر 9/7/21 امضا : Mahsa_rad
*** چهقدر دلتنگت شدهام. چون برگ زردی از درخت افتاده... و یا ماهی که از آب برون افتاده... دم به دم آغوشت را طلب کرده و استغفار میکنم!
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 3/7/21 نویسنده موضوع #27 *** لحظهی رفتنت، مانند آبی تازه به جوش رسیده بودم. غلیان کرده و تنفس هوازی نداشتم... دستانم به سوی آن عطر روی ساق دستت گریختند. امضا : Mahsa_rad
*** لحظهی رفتنت، مانند آبی تازه به جوش رسیده بودم. غلیان کرده و تنفس هوازی نداشتم... دستانم به سوی آن عطر روی ساق دستت گریختند.
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 4/7/21 نویسنده موضوع #28 *** روزها از عشق تو لبریزم، شب بیشتر... هر دو دلتنگ هم و منع شدهایم؛ تـُـو بیشتر! آخر آن دست تو لابهلای موهای حناییام نباشد، چه کنم؟! امضا : Mahsa_rad
*** روزها از عشق تو لبریزم، شب بیشتر... هر دو دلتنگ هم و منع شدهایم؛ تـُـو بیشتر! آخر آن دست تو لابهلای موهای حناییام نباشد، چه کنم؟!
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 7/7/21 نویسنده موضوع #29 *** دل دادهام... به هرچه که هستی، بودی و خواهی بود! تو چرا سنگ شدی؟ خود را ز آغوشم منع کردی؟! من هنوز دلتنگ آن زبری دستانتم... . آخرین ویرایش توسط مدیر 9/7/21 امضا : Mahsa_rad
*** دل دادهام... به هرچه که هستی، بودی و خواهی بود! تو چرا سنگ شدی؟ خود را ز آغوشم منع کردی؟! من هنوز دلتنگ آن زبری دستانتم... .
Mahsa_rad نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 3,497 پسندها 65,240 امتیازها 74,373 مدالها 31 8/7/21 نویسنده موضوع #30 *** شاعری خواهم شد، زیر آن درختهای نارون! سودای دلدادگی را از بَر، برایت خواهم خواند... و تو... با همان منع شدهگیت، به سویم پرواز خواهی کرد. امضا : Mahsa_rad
*** شاعری خواهم شد، زیر آن درختهای نارون! سودای دلدادگی را از بَر، برایت خواهم خواند... و تو... با همان منع شدهگیت، به سویم پرواز خواهی کرد.