مجموعه دلنوشته‌های نوباوه‌ی جان‌ها | mehrabi83 کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
خورشید از میانِ ناامیدی‌های شب... سر بر می‌آورد...
و پرتوهای امید را در آیینه‌ی دل می‌تاباند.
صبحی نو، نوباوه‌ی جان را از خوابِ حسرت بیدار می‌کند.
نفس‌هایی تازه، در میانِ گلزارِ آرزوها؛
بوی بهارِ شادی‌ها... شادی‌های در راه!
زندگی، در رگ‌هایمان جاری‌ست.
کودکی در قلب‌مان... می‌خندد!
و لبخند، عضوِ جداناپذیرِ بهار است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
نوباوه‌ی جان از ماه عبور می‌کند.
بر دلِ زیبایی، با ذوق می‌رقصد...
و شب را با لبخند ستاره باران می‌کند.
باران می‌شود، بر دلِ کویرِ حسرت‌ها.
می‌رویاند بهار را با گلی از ذوق.
بهار را نوباوه‌ی جان، به قلبِ برفی هدیه می‌دهد.
نوباوه‌تان را در آغوش بگیرید...
و بهار را قدم به قدم... مهمانِ وجودتان کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
کودکی، رودی روان است... بر کویرِ حسرت‌ها؛
آبی گواراست بر جانِ قلبِ تشنه‌ی محبت.
نوباوه‌ی پاکِ جان‌ها، نوری است در دالانِ ناامیدی‌های دل.
دالانِ کشنده‌ی ناامیدی، سرشار از حسرت‌ها و تاریکی، شکسته می‌شود... با نورِ نوباوه‌ی جان.
آیینه‌ها، نورِ پاکی را به عمقِ تاریکی می‌رسانند.
این دل، سرشار از نور و سرسبزی خواهد شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
خشک‌سالی به جان‌هایمان زده است.
ناامیدی، چون انگلی در بیابانِ جان‌مان می‌خزد.
غم از جانی به جان دیگر سرایت می‌کند.
و تاریکی، سرار جهان را احاطه می‌کند.
روشنایی و امید، هردو به زوال رفته‌اند.
جهان‌مان در آغوش نابودی...
و ما به تماشایش نشسته‌ایم...
باید دست به ‌کاری بزنیم.
باید آیینه‌ها را از دلِ غبارِ یاس، به میانِ گلزار ببریم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
در میانِ نفس‌تنگی‌های این روزهای سخت،
لبخندها، همچون معجزه‌ای بر جانِ دل‌ها می‌نشینند.
مهربانی، نوباوه‌ی جان را جان می‌دهد...
و در گوشه و کنارِ خانه‌ی سختی‌ها، بذرِ امید می‌کارد.
مهربانی، تنها عنصری که از دست دادنش، موجب به دست آوردنِ آرامش و لبخند می‌شود.
مهربانی را از نوباوه‌ی جان‌تان هدیه بگیرید...
و به دیگران هدیه بدهید.
تا لبخند، در گوشه و کنارِ جان و روح‌تان، جوانه بزند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
آرزوها، در کدامین جویبارِ مشکل به خواب رفته‌اند؟
امید، مردی م**س.ت و سرگردان، به دنبال انگیزه‌ی آرزوهاست.
امیدِ بی آرزو، کوهی‌ست از کاه... که باد سختی‌ها بر باد می‌دهد تمامش را.
زندگی آرزوهایمان را ربودست!
سیمین اما، به پاسدار عشق امیدوار است و تمنای آرزو دارد:
خفته است در تنم همه رگ‌های آرزو
ای پاسدار عشق بزن تازیانه‌ای
پاسدار عشق‌مان در جانِ کودکی خفته‌ست... کودکی پاک از اعماق وجودمان.
نوباوه‌ای پاک، از عشق بر می‌خیزد و آرزوها را بیدار می‌کند!
آرزو جان می‌دهند امید را...
و این ویرانه آباد خواهد شد.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
آدم‌های تاریک، نوباوه‌ی جان‌شان را در میان سختی‌ها دفن کرده‌اند...
و غم در رگ‌هایشان می‌جوشد، کودکی در بطنِ قلب‌هایشان مرده‌ست.
در میانِ ظلمِ تاریکی، آیینه‌ها می‌شکنند و ماده‌ی تاریک از جان‌شان روان می‌شود. خونِ ظلم بر جانِ جهان می‌چکد.
کودکی را از بطنِ قلبِ نوباوه‌ی جان؛ بیرون باید کشید و هدیه‌ی قلب‌های تاریک کرد.
شاید، شایدهای کودکی‌مان را در کودکی یافتیم...
و جهان، کودکی شد در آغوشِ مادرانه‌ی زیبایی‌ها.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
تقویم‌ها باید عجله کنند!
در میان روزمرگی‌های روزها، تاریخ‌ها با آرامش چای می‌نوشند...
و در میان تلخیِ چایِ روزگار، کودکیِ آدم‌ها آرام‌آرام حل می‌شود؛
شیرینیِ قلب‌ها، چای تلخ را برای تاریخ شیرین می‌کند.
روزگار شیرین است؛ اما آدم‌ها، بدون نوباوه‌ی جان‌شان، بی‌مزه شده‌اند.
بی‌مزگی در این روزمرگی بی‌داد می‌کند!
تقویم‌ها باید عجله کنند و دستِ تاریخ را از چای اتفاقات دور سازند.
اما تقویم‌ها عجله ندارند...
و تاریخِ روزها تا آخرین نوباوه را در چای روزگار حل خواهد کرد!
آدمی دور از کودکی، کهولتی‌ست سرشار از بیماری‌های مزمن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
در تاریکیِ افکار و شب؛ هنگامی که سرافکنده بر خود پناه می‌بری: نوباوه‌ای از عمق جانت، ستاره‌گان را از دل شب می‌یابد و به تماشا می‌نشیند.
ستاره‌ها می‌داند که صبح، شکست سختی را به خورشید بدهکارند؛ اما هنوز هم با تمام امید، دل نوباه‌ها را روشن می‌کنند.
نور از دل‌ها جاری می‌شود؛ درهای قلبت را بگشا و بگذار کودکی از جنس نور، در میان تاریکی بدود.
تاریکی‌ها هستند؛ اما تو با نورِ شمع کوچکت، در دره‌ای پست، میانِ تاریکی‌ها، همراه با کودک جانت، برقص.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Akay

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
در سرمای جان‌سوز جدایی، فاصله‌ی میان دوستی‌ها یخ زده.
کودکی از عمق جان‌مان، تمنای گرمای دوست دارد؛ اما این جانِ یخ زده فاصله را ذوب نمی‌کند.
نوباوه‌ی جان‌ها گرمای لبخند را هدیه‌ی زمستان می‌کند و نگاه‌های مشتاق محبت یکدیگر را می‌یابند؛ چشم‌ها درهم حل می‌شوند و فاصله‌ها ذوب می‌شود.
کودک به پرواز در می‌آید و آغوش به وصال آغوش می‌رسد.
لبخند بر جان‌ها می‌نشیند و جان را گرمای زندگی می‌بخشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : mehrabi83
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Akay
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا