متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت اشک نوشته های فرزانه | فرزانه رجبی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #31
"خنده دار"

ببینم تو چه گفتی؟؟
من و دل بریدن از تو؟
مگر می شود آخر...؟
چه محالِ خنده داری...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #32
"رقابت"

روزهای سختی است...
سخت در حال رقابتم؛
آن هم با آسمان...
چه کنم؟؟
وقتی اون به خورشید خود می نازد؛
مگر می شود من ساکت بمانم؟
می خواهم داشتن تو را به رخ تمام دنیا بکشانم...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #33
"من"

این من هستم که وفادار خواهم ماند...
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش می سوزم...
این تو هستی که می روی و من با چشم های خیس به آن دور دستها چشم می دوزم …!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #34
"ویرگول"

به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
امید آخرین چیز است که دارم؛
یک ویرگول می گذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #35
"فانوس"

دنیای مارا می بینی؟
همه چیز برعکس شده است؛
من سوسو می زنم ؛ فانوس ها تماشایم می کنند...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #36
"دلم می گیرد"

گاهی دلم می گیرد ؛
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان
با لبخندی گرم فریبت می دهند...
دلم می گیرد ؛
از خورشیدی که گرم نمی کند
و نوری که تاریکی می دهد...
ازکلماتی که
چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند...
دلم می گیرد؛
از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که
به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #37
"باران"


تنها برخی از آدمها
باران را احساس می کنند...
و چه درد بدی است که،
بقیه فقط خیس می شوند...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #38
"دستانت"

این روزا ها عادت کرده ام به از دست دادن،
چون
این روزها خیلی چــیزها ” دست ” من نیست . . .
مثلا... دستانت...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #39
"یاد گرفتم"

من آنقدر امروز و فرداهای نیامدن را دیده ام؛
که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمی کند...
حالا یاد گرفتم که فراموشی دوای درد همه نداشتن ها نخواستن ها و نیامدن هاست...
یاد گرفتم که از هیچ لبخندی،
خیال دوست داشتن به سرم نزند...
یاد گرفتم که بشنوم تا فردا؛
و به روی خود نیاورم که فرداها هیچوقت نمی آیند...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #40
"زیر حرف هایت"

صدای قدم های رفتنت دلم را می لرزاند،
ای اشک ها ارام بگیرید می خواهم برای اخرین بار واضح ببینمش...
چه اسان گفتی دوستم داری و چه اسان باورم شد؛
و چه اسان گفتی خسته ای و چه سخت باورم نشد؛
پشت دروازه ی دلت من فقط گدایی رهگذر بودم عشقت را گدایی می کردم،
زیر حرف هایت را ببین دارد له می شود دلم لعنتی...!
*****
 
امضا : فرزانه رجبی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا