کامل شده مجموعه دلنوشته‌های کاش بود! | bahareh.s کاربر انجمن یک رمان

[bahareh.s]

***
بغضت را بشکن
بگذار دیگران بدانند آن دختر
ساکت و آرام
چقدر شکسته است
خودِ شکسته‌ات باش، شاید با
همان شکستگی هم کسی بود که
دوستت داشت، مانند خودت!

 

[bahareh.s]

***
سکوتت را دوست ندارم
گاهی سوهان روح است و
گاهی، یادآور دردی مُرده است
به هر حال؛ حرف زدن بیشتر به تو میاید!
مانند لبخندی که جایش را فراموش کردی
مانند همان فراموشی... دوستت دارم!

 

[bahareh.s]

***
با من حرف بزن
صدایت از ته گلو می‌آید، درست
نمی‌خواهی دوباره خُرد شوی، درست
تمامت شکسته است، درست
اما... چه حسی دارد؟
چه حسی دارد... جریحه‌دار کردن دوباره‌ی یک قلب؟
که برای دیدن دوباره‌ی تو...
در سینه می‌کوبد!؟

 

[bahareh.s]

***
صدایم بزن!
از ته عمق وجودم
بیا و کمی خودت باش
در پنجره‌ی افکار دیگری
مانند ستاره‌ای بدرخش
اصلا... بیا و دوباره، خودِ خودِ من باش!

 

[bahareh.s]

***
ای کاش...
زمین بعد از تو با من مهربان بود
بعد تو دوباره گل‌ها می‌روییدند در بستر خاک
و دوباره افکار نبودنت... وسط کشیده نمی‌شد!
قلبم را به تو دادم اما، در میان شکسته‌های قلبم
آهی جان سوز بود، فردی که ناله‌کنان می‌گفت:
- ای کاش... بعد تو دوباره گل‌ها می‌روییدند در بستر خاک!

 

[bahareh.s]

***
ای کاش، هرروز می‌دیدمت!
درست روبه‌روی شیشه پنجره
کنار قوری که همیشه در حال قُل زدن است
به پنجره‌ای با پرده‌های نازک کرمی
خیره می‌شدم.

 

[bahareh.s]

***
هرروز مثل دیروز است
دیروز، بوی عطر تو در بینی‌ام می‌پیچید
امروز، بوی خاک باران خورده، ردپایی که هنوز
روی جاده ردش مانده...
رد پای رفتن تو، روی قلبم حک شده!
کاش بود...
و می‌دید، چه کرده با این دل ما!

 

[bahareh.s]

***
کاش بود...
سکوتم را می‌شکست!
میان حصار دستانش قفلم می‌کرد
آن‌قدری که نفسی نماند در سینه‌ام
می‌خواستم بماند
برای من...
نه این‌که برای خودش، هرکجا
که خواست برود...!

 

[bahareh.s]

***
قلب من بعد تو دیگر مثل قبل نشد
روبه‌روی آینه نگاهم خط خورد
من مُردم!
بعد تو...
دنیا من را به بدترین فرد ممکن سپرد...
به دست خودم!
تنهایم گذاشت... تنهایم گذاشت تا، بمیرم
دوباره و دوباره
آن‌قدری که این «کاش بود» را به زبانم دیگر نیاورم.
اما...
چه می‌شود کرد؟
مگر می‌شد دنیا را بدون تو حتی تصور کرد؟

 

[bahareh.s]

***
هیچ چیز نگو...
من برای تو این‌جا نیستم!
برای خودم این‌جا هستم!
برای گرفتن تقاص این قلب تکه پاره...
برای پس خوردن احساسی که هنوز نیمه‌جان درون من مانده است
من برای تو این‌جا نیستم
برای خودم این‌جا هستم
برای خودم که دیگه خودم نیست
یک آدم نصف و نیمه، تبدیل شده به یک آدم بدون احساسِ پوچ.