***
هستم اما انگار نیستم
بین آن دو مینشینم...
راستش را بخواهی
میان کسی که نه
روبهروی او مینشینم
دست به سینه که به چشمان گودش
نگاه میکنم، عجولا لبخندی کج میزند
انگار... این نبودنش، به جز فراموشیِ خودش
باعث فراموشیِ لبخندش هم شده!
***
نیاز من، تو هستی
تویی که هستی اما نیستی
تویی که برایم هستی اما انگار نیستی
من توام و توام منی
تو در منی
اما... خیلی ساکت
و با این سکوتت داری آرامآرام وجودم را میپوشانی!
***
هرچه که خواهم
تویی اما، انگار تو نمیخواهی برگردی
به تو قول خواهم داد... اگر برگشتی
من، در کنارت خواهم ماند
اگر تمام آدمها هم بر علیه تو شوند
من همیشه طرف تو خواهم ماند.
***
کمی هم خود باش
دیگر تحمل نبودت را ندارم
کجایی؟ چرا نمیآیی؟
چرا هر زمان که از درونم صدایت میکنم
نیستی؟ خوابیدی؟ چرا با نبودت مرا عذاب میدهی؟
مگر اشکالت چیست که بیرون نمیآیی؟