- ارسالیها
- 232
- پسندها
- 3,439
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #21
ندانی...
روزی که دلم باز به آفاق سرک برد
در بهر همایون صفتی باز دلش برد
گفتم که خدایا، الهی تو چه دانی؟
از بحر دلم بی خبری، قصه ندانی.
بادی به سرم زد که چه گفتی دل غافل؟
دانی که ندانی و ز آخر بوی عاقل؟
اما، تو چه خواهی و نخواهی همین کفتر چاهی-
سرش برده به عمقی همچو کبکی سر چاهی
گوید تو چه دانی چه ندانی
از بحر دلت با خبر است و تو ندانی
روزی که دلم باز به آفاق سرک برد
در بهر همایون صفتی باز دلش برد
گفتم که خدایا، الهی تو چه دانی؟
از بحر دلم بی خبری، قصه ندانی.
بادی به سرم زد که چه گفتی دل غافل؟
دانی که ندانی و ز آخر بوی عاقل؟
اما، تو چه خواهی و نخواهی همین کفتر چاهی-
سرش برده به عمقی همچو کبکی سر چاهی
گوید تو چه دانی چه ندانی
از بحر دلت با خبر است و تو ندانی