گل…
گل می شوی بانوی من
تابی به دامن می دهی
کاشانه رنگین می کنی
رویی به محفل می دهی
من با تو سوری می شوم
در قعر گلشن سپید
من با تو عطری می شوم
در اوج کابوسی نوید
من عشق را معنا کنم
اندر تو و اندر دلت
دلبر تویی بانوی من
دل می دهی در قلب من؟!
قلبم برایت ساخته
کاشانه ای از جنس گل
گل های سرخی چون لبت
شرمنده مشکینش نبُوْد
آن هم به رنگ مژه ات
ای حوری دلدار من
یادت درون خاطرم
می ماند ای رنگین من