در شهر عشق هنوز خوبی پیداست
اما دل میپرسد که خوبی کجاست؟
من با دل خود صاف و ساده هستم
میگویم که خوبی نیز همینجاست
از بس بدی دیده از همه کس
دیگر همه شدند به چشمش کرکس
اما زندگی در جریان است
چه بخندی چه بگریی گذران است
با چربزبانان لقمه بر داشتن ضرر است
با کور بگرد که چشم قلبش روشن است
ما عیب تو به کسی نگوییم
به آنان که عیبجوی دیگران است
ما اشتباه دیگری نداریم جز محبت
دَرِ قلب خود را بستیم به روی ظلمت
شیرین است سخن عشق با ما
با این همه عشق باز مکن دعوا
دیده بگشا به روی دنیا
گر هر طور بگیری میگذرد روزها
هستند کسانی که نان شب ندارند
شبها تا سحر از گرسنگی بیدارند
سفرهای خالی و پینه کرده دارند
اما آرزوی زندگیای مجلل ندارند
خواستهی آنها از خداوند فقط شادیست
غیر از این آرزویی دگر در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.