متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه اشعار اشک‌های بی‌پناه| الهام سواری کاربرانجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهام.س
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 1,906
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه شعر: اشک‌های بی‌پناه
نام شاعر: الهام سواری
ویراستار: Agust D werwolf
مقدمه:
لحظه‌ها را باید قدر دانست
گر دیر کنی می‌بینی لحظه‌ی پایانست
من در شعرهای خود می‌نویسم
زندگی همچون بهار تازه رسیده زیباست..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #2
•| بسم رب العشق |•

642650_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg


ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛

لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال پانزده پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #3
مثل یک کلبه‌ی از داخل ویران شده‌ام
دست وپام بی‌رمق و از زندگی خسته‌ام
این دل زیر بار مشکلات زود له‌ شد
آنکه فکر می‌کردم دوست است دشمن بود
مژگانم سپید گشته یکی درمیان
چه زود پیرو پژمرده شدم در این زمان
هیچ دل ندارم بدهم دست هر‌ کس
غیراز آن دل که افتاد در دام کرکس
تو برایم رویایی بیش نبودی
با هزاران فریب دل را آسان ربودی
دیگر این ماجرا برای من تجربه‌ شد
دیگر نمی‌آورم غمی را برای خود
از این همه بی‌خیالیت در عجبم
چنان به زمینم زدی که ازهمه عقبم
رخسارم زرد همچو آفتاب شده
همچو اقیانوس ناآرام بی‌تاب‌ شده
چشمم غرق در اشک‌های شور
دیده‌ام همچو یعقوب نبی‌ شده کور
بال‌هایم شکسته و باز نمی‌شود
دگر آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #4
خورشید قلبم دیگر کم‌کم غروب می‌کند
در سرزمین چشم من دارد آشوب می‌شود
در مسیر اشتباهی قدم برداشتم
پیش روی خود گمان پنداشتم
تو می‌رسی از روبه‌رو به داد دل
هه!بگو که اشتباه می‌پنداشتم
سرزده درب دلت را کوفتم
تا تو را دیدم گویی سوختم
در عجبم که تو دگر کیستی
این چنین زنجیر به پایم بستی
ای داد و بی‌داد ازدست این دل
عاقبت ماندی چو خر اندر گل
پیر گشتم ز فراغ چشم تو
این دل شد خانه‌ات واردش شو
من به تو قلبم را نیز‌ دادم
تو گفتی که من دور از تو شادم
پاک می‌کنم تو را از زندگیم و از دلم
من به دیار باقی بلیط دارم باید برم
بعد رفتن من نگیری سراغم را
جنگل سبز دلم تبدیل شده به صحرا
بار...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #5
آن دلبر با چشم‌هایی همچو موج دریا
می‌کند با خاک یکسان این دلم‌ را
پشت سرش را هرگز نکرد نگاه
ویران کرد این قامت برافراشته‌ را
همچو قایقی بی جان و مخروب
مانده‌ام تنها وبی کس و محزون
چشم انتظار بر لب دریا منتظر او
تا بیاید من برایش درد دل را کنم بازگو
غرق در غم فرورفته در شن‌های ساحل
یِکه ماندم دور از تو از احوالت غافل
چشم به راه او هستم، یار بی دل
می‌بارد باران مانده‌ام در گِل
باران شسته غبار و کینه‌هایم
من هنوز هم منتظر و چشم به راهم
دل کندم من از او یار شیرین
دل زود کند یار از من عشق دیرین
مانده از او خاطراتی کوتاه، اما زیبا
سخت‌ است از یاد بردن خاطره‌ها
دیر است دگر برای پشیمانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #6
اشکم از گوشه‌ی چشمم بی‌قرار
می‌دود بیرون خسته‌ست از انتظار
می‌چکددبر روی این لب‌های بسته
از طعم شورش دیگه هستم خسته
بغضی که هرشب می‌بندد گلویم
پیراهنت را در آغوش گرفته و می‌بویم
مانده‌ام بیرون از قلب گرم و نازنینت
ببین این چنین این عشق عمیق‌ست
ذره ذره از وجودم مال توست
باران آمد خاطره‌هایت را شُست
پیله کرده عشقت در جان و قلبم
می‌سوزم و می‌چکم مثل شمعی کم‌کم
در سکوتش می‌سوزد این دل من
با همه‌ی ناچاری، اندوه و غم
پای پیاده میرم راه عشق‌ رو
این زن بی‌تو تنهاست لطفاً نرو
حوصله‌ام سر رفته از انتظار
نشسته بر روی قلب من غبار
می‌شویم غبار خاطراتت را برای همیشه
اینجا تنها با خیالت نه نمیشه
راز من با تو دگر فاش میشه
دوری و دوستی را گفتند همیشه
شرم کن ای دل از این عشق نابجا
دیگر نداشته باش از من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #7
یک حس جدید جوونه زد در من
آخر من عاشق، عاشق شدنم
لبخندی چون عسل شیرین نیز
قفل این دل را برید چنان تیز
گفته‌هایش شیرین چون شکر
عاقبت این دل را دیوانه کرد
طراوت بخشید درخت عشق را
کرد پر از شکوفه قلب خشکیده‌ را
برد از طاقچه دلم عکس کهنه‌ی تورا
گذاشت عکسی باشکوه تازه برام
عکس عشقی که سرزنده بود
شاد و خرم از غم‌ها دور و پاینده بود
اوج گرفتم با یک نگاه کوتاه
از آن عشق پر از غم نمانده رَد پا
آه! ای خدا از من هیچ وقت نخواه
گم کنم خود را در این آیینه‌ها
من مغرور چون او یار نیستم
همیشه یادم هست که من کیستم
بی‌وفا همچون مردم این زمان
ناممنون چون عزیزی آشنا
من همچون شکل این آدم‌ها
خود را گم می‌کنند با یک نگاه
من از آن مردم نیستم، نیستم
من حقیری بادلی ساده‌ام
بال پرواز دارم اما پیاده‌ام
با من از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #8
من در صف دلباختگانت هستم
دل هرکس که بر من دلباخته شکستم
من خود شیدای تو بودم و هستم
آن یار دگر گوید من دلداده‌ی تو هستم
می‌چرخد روزگار به این شکل
دیگری عاشق من و من عاشق تو هستم
تو دل من بشکنی و من بشکنم دل او
من پشت تو هستم و او پشت من مثل کوه
نمی‌دانم کی می‌گذری از کوچه‌ی دل ما
تو نمی‌آیی و من هرروز نشستم سرراه
یکی از ندیدن رخ من جنون گرفته
یکی مثل من از زندگی برید کرده
تو شاهی و من یک مهره‌ی باطل
آخر پایان می‌دهم به غم‌های این دل
تو پشت به من کردی و احساس نداری
من پشت به دگری کرده‌ام مثل او نیست یاری
من دل او بشکسته‌ام و تو دل من
من قاتل او شده‌ام و تو قاتل من
پایان خوشی ندارد این عشق
همش از غم این عشق درد بکش
بِگذار برود این دل از دست
قلبم از منت‌کشی‌ کردنت خسته است
قاتل احساس شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #9
ای عشق در من رشد کن با نفس من
ریشه بدوان در تن و احساس درونم
از خون تنم میوه‌ای شیرین بساز
با صدای تپش قلبم تو آهنگی بنواز
غم را زین تن و دل بُکن بُرون
عشق را پخش کن به همه‌ی جان و تن من
روی بنما از قلب پرخروش این زن
خیلی‌ها با بی چشم و رویی با دلم بازی کردن
قدر قطره‌های اشکم را ندانستم
برای هر بی‌سروپایی اشک ریختم تا توانستم
زندگی روی خوشی بر من نشان نداد
هر لحظه غم به قلب من می‌داد
کور شدم از بس که اشک شور ریختم
فلجم کرده به پای عشق تو نشستن
با این همه غم و درد باز زندگی زیباست
از میان روزهایش هنوزم شادی پیداست
در قلب کوچک و تپنده‌ی من
هنوزم آن شور شادی برپاست
دوری از یار و دلدار نشد غم
با هر روز گریه از غم‌هایم نشد کم
ازاین به بعد به روی غم‌ها می‌خندم
تا که زنده‌ام و می‌نویسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #10
در شهر عشق هنوز خوبی پیداست
اما دل می‌پرسد که خوبی کجاست؟
من با دل خود صاف و ساده هستم
می‌گویم که خوبی نیز همینجاست
از بس بدی دیده از همه کس
دیگر همه شدند به چشمش کرکس
اما زندگی در جریان است
چه بخندی چه بگریی گذران است
با چرب‌زبانان لقمه بر داشتن ضرر است
با کور بگرد که چشم قلبش روشن است
ما عیب تو به کسی نگوییم
به آنان که عیب‌جوی دیگران است
ما اشتباه دیگری نداریم جز محبت
دَرِ قلب خود را بستیم به روی ظلمت
شیرین است سخن عشق با ما
با این همه عشق باز مکن دعوا
دیده بگشا به روی دنیا
گر هر طور بگیری می‌گذرد روز‌ها
هستند کسانی که نان شب ندارند
شب‌ها تا سحر از گرسنگی بیدارند
سفره‌ای خالی و پینه کرده دارند
اما آرزوی زندگی‌ای مجلل ندارند
خواسته‌ی آن‌ها از خداوند فقط شادیست
غیر از این آرزویی دگر در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا