کامل شده مجموعه دلنوشته‌های آبگینه‌ی تلبیس | زهرآگیـن کاربر انجمن یک رمان

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط هیچ نمی‌خواهم!
چو ثانیه‌های بدون او،
ولی با یادِ هر ثانیه‌ی او...!
پس قلم سپیدِ فراموشی بر نقاشی ملفوف ذهنم کشید.

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط از آبِ دریایش، رختم بر کشید.
او رفت...
سیلانِ بحرِ خاطراتش او را برد،
اما من هنوزم به آب نشسته،
نگاهم را به راهش دوخته‌ام!

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط جنونِ شیرینی به خوردم داده‌اند!
جایی در ذهنش نداشتم، اما
دنیای خیالم را به نامش زده‌ام!
کنجی در قلبش برایم کنار نگذاشت،
اما من خود بیرون راندم تا تمام قلب و روحم را پیشکش او کنم.
او مرا کناری گذاشت و عازم دیار دیگر شد،
اما
من، خود کنار گذاشتم برای سفر به دیار قلب او... .

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط او نیست،
گذر ثانیه‌ها مختل شده.
چشم به دیوار شیشه‌ای قلبم می‌دوزم،
سنگِ خاطرات بر جدارش می‌زنم.
درد وجودم را می‌بلعد،
ولی باید در ذهنم باور فقدانش را فرو کنم!

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط مستغرقی بیش نیستم.
مستغرق بحر خیالش،
مستغرق باتلاق عشقش،
مستغرق مرداب انتظارش.
طنابی به دستم دهید
که خود را بر کشم،
یا قایقی بر کرانه‌ی آن روانه کنید
که روم پی مسیرش را.

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط دلم هوای بادبادک بازی کودکانه کرده؛
بادبادکی از جنس قلبم،
خاطراتم را آویزش کنم،
به دل باد بسپارم.
دست از ریسمانش رها کنم،
واپسِ آن، جاودانه من بمانم و من!

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط مدتی به قلم ذهنم استراحت دهید،
دیگر نای نوشتن ندارد.
تک به تک کلمات هر سطر نوشته‌هایش،
یاد او را فریاد می‌زنند.
خنجر قلمش روح می‌خراشد،
جوهر تفکر از آنش بستانید،
بگذارید کمی زخم‌هایم را تیمار کنم.

 

[زهرآگیٖـن]

***
من خوبم...
فقط خوب بودن‌ها را باور ندارم!
من خوبم،
فقط گاهی باید از بین واج به واج جمله‌ام حالم را بفهمید.
از درد قلم قلبم،
خوب بودن‌ها را بنویسید!
اما،
من هنوز هم خوبم... .

 

[HAKIMEH.MZ]