متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌‌های ریتا | ف.سین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع F.Śin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,559
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
{به نام او}

- نام مجموعه: ریتا
- نویسنده: ف.سین (f.śin) کاربر انجمن یک رمان
- مقدمه:

آینه‌ها... آینه‌های بی‌دوز و کلک،
هر روز کسی را نشانم می‌دهند که بارها مزه‌ی شور و تلخِ «غم» را از نزدیک چشیده است.
و چشم‌ها، این‌ها که ابرها را شرمسار می‌کنند، وقتی که بیش‌تر از آن‌ها می‌بارند؛
لحظه‌های سخت این زندگی که نفس را می‌برید، یادآوری‌ام می‌کنند.
و عقربه‌ها، آن‌ها که تند دویدن کارِشان است،
به من می‌گویند هر لحظه که می‌گذرد، «منِ پیشین» را از دست می‌دهم و منی دیگر جایگزین می‌‌گردد؛ انسانی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,255
پسندها
41,151
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg




نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : G.ASADI

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
ریتا،
چشم‌هایت پنجره‌اند.
غم که روی آن‌ها می‌نشیند، باران که خیس‌شان می‌کند، دستمال برمی‌داری و هر آن‌چه را بود، کنار می‌زنی.
به زندگی‌ات ادامه می‌دهی، روزها را به امیدِ آمدنِ او سپری می‌کنی و باز دستمال به دست، شیشه‌ی چشم‌هایت را برق می‌اندازی.
ریتا، صبور من
فراموش نکن که هرگز چشم‌هایت برای چشم‌هایی که تو را ندید، نبارد!
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
ریتا، برگِ سرگردان
بینِ «پرواز» و «سقوط» گیر افتاده‌ای... .
و من به تو می‌گویم به «او» نه از طریق سقوط و نه از طریق پرواز نخواهی رسید.
ریتا،
سرگردانی دردی ناعلاج است، وقتی پایانِ هر دو مسیر، یک «نتیجه» در پی دارند و هر کدام‌شان به نحوی خونِ منجمدشده‌ات را در شیشه می‌کنند.
بشنو از من که تمام راه‌ها را طی کرد تا به او برسد و در پس همه‌شان، «او»یی وجود نداشت.
نه پرواز کن و اوج بگیر، نه سقوط را تجربه کن!
ریتا، در یک کلام: «بی‌او» همین لحظه را زندگی کن!
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
ریتا،
آن‌جا که وسطِ اقیانوس، کشتیِ زندگی‌ات را هدایت می‌‌نمودی و ترس پشتِ انحنای گوشۀ لب‌هایت پنهان می‌‌شد، تمامِ امیدت را در «وصال» خلاصه کرده بودی و به طوفان‌های آتی بی‌توجهی نشان می‌دادی!
ریتا،
حالِ کشتی‌ای که می‌توانست صحیح و سالم به مقصد برسد اما ناخدایش، آن را با موج‌های بی‌رحم همراه کرد، تصور کن!
کدام ناخدا، زندگی‌اش را چنین برای رسیدن به «او» در دریا غرق می‌کند؟!
ریتا،
این را آویزه‌ی گوش کن که حیاتِ تو، از همۀ به او رسیدن‌ها مهم‌تر است. تو باید زنده بمانی و سراب «رسیدن» را پشت سر جا بگذاری!
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
ریتا،
گلِ عاشق من!
هر روز، به شوقِ دیدن باغبانت چشم گشودی و به آفتابِ مهربانت، «سلام» کردی!
ولی ریتا،
باغبان‌ها وفا ندارند... روزی یادشان می‌رود کسی چون تو، از سپیده‌دم تا غروب آفتاب، بدون پلک زدن منتظرشان است!
باغبان‌ها وفا ندارند... یک روز، در را قفل می‌کنند، بی‌خدافظی می‌روند و تو را پشتِ سر می‌گذارند.
یک روز، پژمرده می‌شوی بی آن‌که کسی روی گل‌برگ‌هایت پا گذاشته باشد. با «نادیده‌گرفتن»ها پژمرده خواهی شد!
پس عزیز سادۀ من،
هرگز انتظار کسی را نکش که می‌دانی روزی به‌جای «درود» به تو «بدرود» خواهد گفت.
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
ریتا، فرزانه‌ی مجنون من!
کدام ماهی‌ست که از آب بیرون می‌پرد، به امید آن‌که کسی چون «او»، از راه برسد و نجاتش بدهد؟
کدام ماهیِ عاقلی، چنین دیوانه‌وار تصمیم می‌گیرد؟
در این دنیای خاکستری بی‌مهر، کسی نمی‌آید ریتا.
کسی دوستت نمی‌دارد، کسی تو را نجات نمی‌دهد، کسی «اکسیژنِ تو» به هنگامِ لبریزی کربن‌دی‌اکسید، نخواهد شد.
ریتا، به یاد داشته باش: نجات‌دهنده، «تو» هستی و نه کسی که حیات تو، برایش قدِ دانۀ گندم اهمیت ندارد!
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
ریتا،
یک وقت‌هایی باید دریچۀ‌ قلبت را ببندی و از بی‌راهه‌ای که در آنی‌‌، بازگردی و مقصد خوشبختی را در پیش بگیری.
ریتا اما چه می‌شود که آدم‌ها، به همین بی‌راهه‌ها قانع‌اند و قفل‌هایشان را خرجِ دریچۀ بازِ قلب‌شان نمی‌کنند؟!
دوست‌داشتن، خطرناک است ریتا.
خطرناک است وقتی جمجمه‌ات را می‌شکافی و مغزت را گوشه‌ای می‌گذاری و قلبت بر تمامِ جوارح بدنت حکم‌رانی می‌کند.
دلِ آدمی، هیچ‌گاه در جبهه‌ی ماها که عاشقِ دل‌خونیم نبوده، عزیزِ من. همه‌ی توانش را به کار گرفته تا علیه ما، بر آید و بر طبق خوشایندِ معشوقِ دل‌سنگ‌مان عمل کند.
به خود که می‌آیی، می‌بینی از خودت ویرانه‌ای مانده و معشوق، حتی نیم‌نگاهی هم به‌سوی تو که دل را به‌جای عقل گذاشته‌ای؛ حواله نکرده.
ریتای من،
به دلت بفهمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
ریتای من،
گاهی‌ اوقات آدم‌ها خبر دارند که در آتش‌ند و هیچ‌کدام آن‌ها، برای زنده ماندن و ادامۀ حیات، تلاش نمی‌کنند.
می‌دانی، چرا؟
«عشق، آتش است»* و خودخواسته، این آتش را دامن‌گیرِ دلِ بی‌نوا می‌کنیم!
درست آن‌جا که تمام خوب و بدِ دنیا، بسیج می‌شوند که از ادامۀ مسیر دوست‌داشتن دست برداری و عشق را با تار و پودت عجین نکنی، تویی که تمام درها را به‌روی صداهای مزاحم می‌بندی و به این خودکشیِ محض، ادامه می‌دهی.
انتخاب یک‌سری آدم‌ها عشق است، سوختن را نیز به جان می‌خرند.
و حالا تو به من بگو،
سوختن در آتشِ عشقِ او پر خطرتر است، یا سوختن در آتش عاشق‌نبودنِ معشوق؟
ریتا،
اگر سوختن را برمی‌گزینی، برای کسی بسوز که او نیز برای تو، در آتش‌دان می‌افتد و با کمال میل می‌سوزد.
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,258
پسندها
17,084
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
ریتا،
تمام دریچه‌ها را به‌‌روی کسی که دوستت داشت، می‌بندی و همۀ درها را برای کسی که دوستت نداشت، باز می‌گذاری!
این چه انتخابی‌ست که تمام عمر، در هر لحظه‌ای، تکرار می‌کنیم؟ این چه شکنجه‌ای‌ست که به جان می‌خریم؟ این چه ظلمی‌ست که به حق عاشقِ دل‌سوختۀ درون‌مان روا می‌داریم؟
عزیز من،
آدمی که تو را دوست ندارد، اسیرِ زندانِ «دوستت دارمِ» کسی‌ست که او را عاشق نیست و تو، همین بلا را سرِ کسی که دوستت دارد، می‌آوری و چرا چنین کنی؟
چرا یک‌بار دریچه را برای کسی که اگر در را به‌رویش بستی، از دیوار بالا می‌آید، باز نگذاری؟
ریتا،
یک‌بار هم که شده، به کسی شانس بده که تو را بیش‌تر از خودت دوست می‌دارد، نه آن‌وقت که زود، دیر شود!
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا