- تاریخ ثبتنام
- 1/9/23
- ارسالیها
- 2,704
- پسندها
- 22,031
- امتیازها
- 48,373
- مدالها
- 35
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتممانده ام خیره به راه
نه مرا پایِ گُریز، نه مرا تابِ نگاه...
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتممانده ام خیره به راه
نه مرا پایِ گُریز، نه مرا تابِ نگاه...
من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
من اینجا ریشه در خاکممن نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینهی جادویی خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم!
“من اینجا ریشه در خاکممن اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من اینجا چه می خواهم نمی دانم
امید روشنائی گرچه در این تیره گیها نیست
من اینجا باز دراین دشت تشنه می رانم...
می خواهم ومی خواستمت، تا نفسم بود“من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
داغ ماتم شد و بر سينه نشستمی خواهم ومی خواستمت، تا نفسم بود
می سوختم از حسرت وعشق تو بسم بود
دل پر درد فریدون، مشکنداغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح اميد
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کامدل پر درد فریدون، مشکن
که خدا برتو نخواهد بخشید...
تو روزی باز خواهی گشتدلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزادتو روزی باز خواهی گشت
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم ومی دانم
تو روزی باز خواهی گشت...