نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار فریدون مشیری

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 140
  • بازدیدها 3,407
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,649
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #121

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,473
پسندها
34,149
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • #122
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه‌ی جادویی خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم!
 
امضا : آبی پَرَست؛

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,649
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #123
من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه‌ی جادویی خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم!
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من اینجا چه می خواهم نمی دانم
امید روشنائی گرچه در این تیره گیها نیست
من اینجا باز دراین دشت تشنه می رانم...
 

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,965
پسندها
4,718
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #124
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من اینجا چه می خواهم نمی دانم
امید روشنائی گرچه در این تیره گیها نیست
من اینجا باز دراین دشت تشنه می رانم...
“من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
 
امضا : فلورا.

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,649
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #125
“من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
می خواهم ومی خواستمت، تا نفسم بود
می سوختم از حسرت وعشق تو بسم بود
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,552
پسندها
7,169
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #126
می خواهم ومی خواستمت، تا نفسم بود
می سوختم از حسرت وعشق تو بسم بود
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح اميد
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,649
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #127
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح اميد
دل پر درد فریدون، مشکن
که خدا برتو نخواهد بخشید...
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,552
پسندها
7,169
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #128
دل پر درد فریدون، مشکن
که خدا برتو نخواهد بخشید...
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,649
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #129
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو روزی باز خواهی گشت
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم ومی دانم
تو روزی باز خواهی گشت...
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,552
پسندها
7,169
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #130
تو روزی باز خواهی گشت
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم ومی دانم
تو روزی باز خواهی گشت...
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش می بينم
به آن تندی که آتش می دواند شعله در نيزار
به آن تلخی که می سوزد تن ايينه در زنگار
دارد از درون خويش می پوسد
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا