متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های "انفرادی لحظه‌ها"| FATEMEH ASADYAN کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع FATEMEH ASADYAN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 1,932
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
«به نام خدایی که اختیار ثانیه‌هایمان در دستانش است»

نام دلنوشته: انفرادی لحظه‌ها
نویسنده: فاطمه اسدیان

مقدمه:
ثانیه‌های کوتاه پشت سر هم می‌گذشتند و من نمی‌توانستم کاری کنم

ای کاش کسی صدایم را بشنود و ثانیه‌ها را به عقب بازگرداند، این گذر ثانیه‌ها عجیب درد دارد
من درد می‌کشم با گذرشان و انگار که آنها لذت می‌برند از این ماراتن که با عمر من به راه انداخته‌اند.
ـ با شما هستم ای ثانیه‌ها...

دست نگه دارید، من هنوز هم فرصت می‌خواهم، لطفا دست نگه دارید تا من به آنچه که در گذشته نرسیدم، حالا دست یابم. لطفا حرکت نکنید و به عقب بازگردید! لطفا!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg





نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
درست نمی‌دانم چه زمانی بود
می‌خندیدم و شاد بودم ولی حالا...
به ساعت نگاه می‌کنم که چگونه ثانیه‌های عمرم را با خودش همراه می‌کند.
خیلی وقت است از آن زمان که بی‌قید و شرط می‌خندیدم، گذشته.
ثانیه‌هایم گذشته‌اند!
صدایی در گوشم پژواک می‌شود
ـ ثانیه‌ها بازنمی‌گردند
 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
چشم بستم و خاطرات در ذهنم جان گرفت.
ثانیه‌هایی که گذشتند و گذرشان خیلی چیزها را اثبات می‌کرد،
اینکه من دیگر آن‌ها را نخواهم دید!
گذر ثانیه‌های بی‌رحم این را اثبات می‌کرد،
که دیگر بازگشتی در کار نیست.
 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
صدایی در گوشم زنگ می‌خورد.
چه صداییست؟
چیزی درونم مانند آب یخ بر آتش می‌ماند.
قلبم بنا را بر ناسازگاری نهاده که قصد دارد خودش را از سینه به بیرون پرتاب کند.
چشمانم می‌سوزد و حالا...
من ثانیه‌ها را از دست داده‌ام.
ثانیه‌های طلایی عمرم را به باد داده‌ام و حالا...
من هیچم، هیچ!
 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #6
گاهی با خودم می‌گویم که این هم می‌گذرد اما حالا که من با گذر ثانیه‌ها کنار آمده‌ام، آنها با من لج کرده‌اند.
من اکنون محتاجم به گذر زمان ولی...
زمان نمی‌گذرد و اتفاقاتی را مدام در ذهنم تداعی می‌کند تا رنجم دهد.
حال من می‌گویم...
ـ ای ثانیه‌ها کجایید؟!
و تنها پاسخی که قسمتم می‌شود حرکتی است از عقربه‌ی ثانیه‌ی شمار که در یک مکان درجا می‌زند.
 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
آدم‌ها همیشه هم ناراحت نیستند
لحظاتی را دارند سرشار از خوشی و خنده
آن لحظات تکرار نشدنی‌اند.
دوستشان دارم.
همچنان محتاجم به آن لحظه‌ها تا از تهِ‌تهِ قلبم بخندم و شاد باشم.
با خوشحالی به ساعت نگاه کردم و تکان خوردن چیزی را احساس کردم؛
ترسی در دلم جوانه زد و چیزی در ذهنم تکرار شد.
ـ نکند ثانیه‌ها بخواهند مرا از این لحظات محروم کنند.

 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
آرزو دارم تا زمان همینجا و در همین لحظه بیاستد
همینجایی که در کنار محبوبم زیر درخت بید مجنون نشسته و چای می‌نوشیم
درست در همین ثانیه که او لبخند می‌زند و صدای خنده‌هایش در گوش من پژواک می‌شود
زیباترین صحنه‌ای که تا به حال دیده‌ام، همین است.
در ذهنم با خود سخن می‌گویم:
ـ می‌توان ثانیه‌ها را متوقف ساخت؟
 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #9
زمانی بود که فکر می‌کردم زندگی فقط و فقط در خنده‌های از ته دل من و خوشحالی والدینم است، اما...
حالا همه چیز فرق کرده است
چیزهای زیادی فهمیدم
مانند این که دیگر نمی‌توانم مانند گذشته از ته دل قهقه بزنم و زندگی را در چهارچوب شادی ببینم
من، فرق کرده‌ام، زندگی فرق کرده است، و حالا...
تنها چیزی که فرقی نکرده است، ثانیه‌ها هستند و سرعت گذرشان.
 
آخرین ویرایش

FATEMEH ASADYAN

مدیر بازنشسته
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,216
پسندها
26,168
امتیازها
51,373
مدال‌ها
45
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #10
جلوی آینه نشسته بودم و به تصویر ساعت که معکوس بر آینه خودنمایی می‌کرد نگاه می‌کردم.
حال که در آینه می‌نگرم،ثانیه‌ها برعکس حرکت همیشگی‌شان حرکت می‌کنند.
برای لحظه‌ای در دل آرزو می‌کنم که ای کاش واقعا می‌شد که این ثانیه‌ها را اینگونه دید و از بازگشتشان لذت برد.
ولی یک چیز مبرهن است،
لحظات و ثانیه‌ها هرگز باز‌نمی‌گردند!



*مبرهن: آشکار
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا