متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با اشعار اسماعیل خویی

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 1,273
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,534
پسندها
20,123
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #31
«و « از او بیادگارماند:

نام شعر: یادگار من ازاو...

شبی نَبوده که من یادِ روی او نکنم:
وَ با خیالِ رُخ اش باز گفت وگو نکنم.
چنان حضور می یابد به پیشِ من کانگار
نظر کنم به رُخ اش، یادِ روی او نکنم!
زنی که نیست دگر در جهان، دریغادرد!
چرا به نیستن اش هیچگاه خو نکنم؟
وَ خوگری ست همالِ فرامُشی: کاری
اگر چه سخت ولی ممکن، از چه رو نکنم؟
بلی، من این نکنم، بل که سخت کوشم تا
نظر بدآنچه کند زنده یادِ او نکنم!
ولی، به دیدنِ هر موی و روی خوش، نشود
که باز یاد از آن ویژه روی ومو نکنم!
زنی که نیست، دریغا! فرای دسترس است:
نمی توانم اش، امّا، که آرزو نکنم!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #32
«و « از او بیادگارماند:

نام شعر: یادگار من ازاو...

شبی نَبوده که من یادِ روی او نکنم:
وَ با خیالِ رُخ اش باز گفت وگو نکنم.
چنان حضور می یابد به پیشِ من کانگار
نظر کنم به رُخ اش، یادِ روی او نکنم!
زنی که نیست دگر در جهان، دریغادرد!
چرا به نیستن اش هیچگاه خو نکنم؟
وَ خوگری ست همالِ فرامُشی: کاری
اگر چه سخت ولی ممکن، از چه رو نکنم؟
بلی، من این نکنم، بل که سخت کوشم تا
نظر بدآنچه کند زنده یادِ او نکنم!
ولی، به دیدنِ هر موی و روی خوش، نشود
که باز یاد از آن ویژه روی ومو نکنم!
زنی که نیست، دریغا! فرای دسترس است:
نمی توانم اش، امّا، که آرزو نکنم!
منم که دیده و دل پاک دارم از همه بدها
که دست دیده و دل از جهان به عشق تو شستم

تو را دو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : m.sina

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #33
منم که دیده و دل پاک دارم از همه بدها
که دست دیده و دل از جهان به عشق تو شستم

تو را دو دیده ى دلجو بود ز تیره ى آهو
چنین که رام تو آمد گریزپا دل چستم

کهن ز نو نشناسم مویز و مو نشناسم
چنین که شادم و غمگین چنین که مستم و مستم
مهر ورز و مهربانی، سایه جان!
آفتابِ دوستانی، سایه جان!

با هر آن کاو با زبان‌اش دل یکی‌ست
همدلی و همزبانی، سایه جان!
 
امضا : Altinay*

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #34
مهر ورز و مهربانی، سایه جان!
آفتابِ دوستانی، سایه جان!

با هر آن کاو با زبان‌اش دل یکی‌ست
همدلی و همزبانی، سایه جان!
نخست آرزویم چیست رستن از غم تو
نرستن از غم تو آرزوى دیگرِ من
به واحه اى نبرم ره در این كویركه آب
هم از سراب خورد چشم زودباور من
 
امضا : m.sina

Altinay*

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,312
پسندها
6,248
امتیازها
24,673
مدال‌ها
26
  • #35
نخست آرزویم چیست رستن از غم تو
نرستن از غم تو آرزوى دیگرِ من
به واحه اى نبرم ره در این كویركه آب
هم از سراب خورد چشم زودباور من
نظر کنم به رُخ اش، یادِ روی او نکنم!
زنی که نیست دگر در جهان، دریغادرد!
چرا به نیستن اش هیچگاه خو نکنم؟
وَ خوگری ست همالِ فرامُشی: کاری
 
امضا : Altinay*

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #36
نظر کنم به رُخ اش، یادِ روی او نکنم!
زنی که نیست دگر در جهان، دریغادرد!
چرا به نیستن اش هیچگاه خو نکنم؟
وَ خوگری ست همالِ فرامُشی: کاری
یعنی خدای من تویی هم کفر هم ایمان من
از تو مرا بارآوری نیز از تو بی برگ و بری

سازنده و ویرانگری بارانی و توفان مم
بی تو سرابستان همه گردد سرابستان مرا
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,534
پسندها
20,123
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #37
یعنی خدای من تویی هم کفر هم ایمان من
از تو مرا بارآوری نیز از تو بی برگ و بری

سازنده و ویرانگری بارانی و توفان مم
بی تو سرابستان همه گردد سرابستان مرا
ای با نَفَس هایت عجین اردیبهشتِ جانِ م
بی خان و مانی خوش ترم، تا بی تو بر سر می برم
تا بی تو باشم، گو مَبا ،مَه خانِ من مَه مان من
هم خانه بودن با مرا زندانِ خود می یافتی
 

لیلا؛

پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,427
پسندها
4,037
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • مدیر
  • #38
یک پنجره ست شاعر
شاعر کسی‌ست که می‌ترسد
و سخت می‌ترسد
و از همین روست
که رو به آفتاب
می‌نشیند.
و هرچه هست،
حتّی،
آن مخملِ سیاه را نیز
بازیچه‌ای به‌دستِ رنگرزِ آفتاب می‌بیند.
و، مثلِ آفتاب‌پرستی هشیار،
درمخملِ سیاهی شب حل می‌شود:
یعنی که، درسپیدهٔ فرجام،
به آفتاب بدل می‌شود
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,427
پسندها
4,037
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • مدیر
  • #39
رها نمیکند این بغض، وگرنه می گفتم
با شما که عشق، چه می کند با آدم…
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,427
پسندها
4,037
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • مدیر
  • #40
با یک دلِ غمگین،
به جهان شادی نیست
تا یک دهِ ویران بود،
آبادی نیست
تا در همه‌ی جهان
یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم،
آزادی نیست
 
امضا : لیلا؛

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا