متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های گو بیوژیو(Coeur pluvieux)| سیتا راد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Xypшид
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 67
  • بازدیدها 4,442
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1
(به نام خدایی در این نزدیکی)
نام مجموعه: گو بیوژیو
نام نویسنده: سیتا راد
تگ: متوسط
مقدمه:
او را همانند دریا موج دار می‌دیدم
موج‌های که در اعماقشان حرف‌های خاموش و چسب سکوت بر دهانشان زده شده بود! همانند ماهی مرده که خاموشی را برخود احاطه کرده بود! ماهی که خود را به دام صیادش انداخته بود و خاموشی را برگزیده بود! هراس انگیز، خوفناک‌تر از غرق شدن در افکارش چیزی نمی‌دیدم! خود را در اعماق وجودش غرق کردم، بدون این‌که بدانم عاقبت خود چیست! شدم همانند نهنگی که از عاقبت خود آگاه است اما باز دوستش داشتم!​
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,184
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg




نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : روحـــناهی

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #3
لمس کردنت حس قشنگی بود، که پایانی نداشت!
من ماهی بودم تو دریا! من درونت زندگی می‌کردم، تو به من زندگی می‌بخشیدی!
نداشتنت درد قشنگی بود، که درمان نداشت!
من همان ماهی بودم که دوستت داشتم، تو رفتن را انتخاب کردی. زمانی که برگشتی دیگر منی نبود! شاید من به تو نیاز داشتم که تویی نبود!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #4
در هیاهوی مغزم قاتل کسانی شدم که روزی بهترینم بودند! دوست داشتنشان غلط! بخششان گناه! برگشتان اشتباه بود! اشتباهی نابخشودنی!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #5
یک جا خوانده بودم آدم‌ها یک جا همه چیزای قشنگ‌شان را گم می‌کنند...!
چقدر راست...!
از یک جا به بعد آدم‌ها
خنده‌های از ته دل‌شان را...!
خوشی‌های از ته دل‌شان را...!
یک آغوش امن‌شان را...!
یک رفیق واقعی‌شان را...!
مهربانی‌شان را...!
گم می‌کنند...!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #6
کاش همان غریبه باقی می‌ماندی!
من نفرتی از آن غریبه به دل نداشتم!
من آن غریبه را نمی‌شناختم!
آن غریبه به یک عشق، دوست یا هرچه تو معنی‌اش می‌کنی تبدیل شد...!
میشه گفت یک درد قشنگ از یک غریبه‌ی به یاد ماندنی!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #7
می‌توانم دلتنگی را خیلی ساده بیان کنم:
دلتنگی یعنی نداشتن دستانت میان دستانم!
مغموم یعنی نبودنت میان نداشته‌هایم!
هزین یعنی آغوش گرم میان شلوغی!
دلتنگی را می‌شود خیلی ساده با نبودت معنا کرد...!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #8
غرق شدن چقدر سخت است؟ من در وجودت غرق شدم!
نداشتنت چقدر غمگین است؟ من تو را از دست دادم!
زندگی با خاطراتت چقدر دشوار است؟ اینک من با خاطراتت زندگی می‌کنم!
عشق ما را به کجا خواهد کشاند؟
رازهای پنهان، راز‌هایی به زبان نیاوردم!
دردهای نهان، دردهایی که میراث تو بود!
التماس‌های مکرر، التماس‌های برای ماندنت!
اشتباه‌های بی‌بخشش، رفتنت اشتباه بود اما دوست داشتن تو اشتباهی بزرگ‌تر!
گناه‌های نابخشودنی، دوست داشتنت گناه بود و من مجرم شدم؛ مجرمی که قاضی برایش درد ابد بریده است!
مجرمی با حکم تنهایی، تنهایی از جنس سنگ!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #9
من برای ماندنت التماس می‌کردم!
تو برای ماندش التماس می‌کردی!
در این میان من کسی را از دست دادم که دوستم نداشت! تو کسی را از دست دادی که جانش را برایت می‌داد!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #10
فراموش کردنت هنر می‌خواست!
شاید من بی‌هنرترینم!
اگر هنری داشتم و نقاش بودم، برای خود تو ‌‌‌‌‌را و برای تو عشق را نقاشی می‌کردم!
 
امضا : Xypшид
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا