متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های گو بیوژیو(Coeur pluvieux)| سیتا راد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Xypшид
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 67
  • بازدیدها 4,476
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #21
آمدم مزه‌ی پرواز را بچشم بال‌هایم را چیدن!
آمدم از آسمان لذت ببرم قفسی برایم فراهم کردند!
آمدم خوب باشم بدی را یادم دادند! آمدم...!
آمدم زندگی کنم دیدم دیگر جانی برایم باقی نمانده!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #22
داشتم راه می‌رفتم. نگاهم روی سایه‌ام روی آسفالت خیابان افتاد. قدمی بلند برداشتم. سایه‌ام محو شد! در زمانی که سایه‌ی خود آدم را ترک می‌کند چه انتظاری از بقیه می‌شود داشت؟!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #23
نمی‌خواهم باور کنم اما؛ اما دارم زده می‌شوم از نبودت، شاید اگر برگردی هم دیگر برایم مهم نباشد!
شاید دیگر این ماهی نیازی به آب نداشته باشد!
شاید دیگر این پروانه نیازی به عمری دوباره نداشته باشد!
شاید دیگر این پرستو نیازی به لانه نداشته باشد!
دیگر دوستت ندارم!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #24
بارش برف، یخبندان‌های آویزان شده، صدای برف، درختان عریان شده، بوی لبوی آن سوی خیابان، سردی هوا همه این زیبایی‌ها یک طرف؛ خاطرات مثل دستت در دستانم، چشمای زیبایت، بوی عطر تلخ م**س.ت کننده‌ات یک طرف! بین خودمان است دوستت دارم‌های زیادی بدهکاری! اما من می‌شنوم که می‌گویی دوستم داری! خاطراتت یادم می‌اندازد که چقدر دوستم داشتی! قلبم هنوز برای توست! اما شاید دیگر تو را نخواهم! چون به این‌گونه عادت کردم!
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #25
کنار آن ساعتی که رفت و آمدت را ثبت می‌کرد نشسته‌ام! انتظار برای دوباره دیدنت! التماس برای دوباره داشتنت! آزارم می‌دهد! آری آزارم می‌دهد! نداشتن تو بعد از این همه خاطرات آزارم می‌دهد! نبودنت بعد از این همه بودن‌های بی‌تکرار آزارم می‌دهد! شدم همانند آسمانی که تاریک است، شب است اما ستاره‌ای در آن نیست! همانند آن دریایی که دلش ماهی می‌خواهد اما ماهی ندارد! گلی که خاک می‌خواهد اما ندارد! من تو را می‌خواهم اما ندارم!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #26
ندیده بودمت! بغلت نکرده بودم! لمست نکرده بودم! آغوش گرمت را نداشتم! خنده‌های نزدیکت را نداشتم! اما باز دلم برای خاطرات نداشته‌هایمان تنگ می‌شود! دور‌ترین نزدیک به قلبم بودی!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #27
بوی خوش گل رزهای روی ایوان، همان گل‌هایی که تو برایم خریدی، هیچ بوی گل را نمی‌دهند بیشتر وقتی تورا یاد می‌کنم بوی تو به مشامم می‌رسانند! هر لحظه که به یادتت می‌اوفتم بوی تو را روی لباسانم احساس می‌کنم! تو را ندارم اما در رویا‌هایم چه خیال بافی‌هایی که با تو برای خود نکرده‌ام. دلم برای عطر تنت تنگ شده! برای آن چشمایی که می‌شد لحظه‌ای غرقشان شد. برای آن لبخند‌هایی که می‌شد عشق را به جان تزریق کرد. برای آن صدایی که همانند آواز یک مادر برای فرزندش بود!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #28
دیگر به این‌جا برنگرد!
این‌جا دیگر هیچ کس درون من منتظر آمدنت نیست...!
این‌جا دیگر هیچ کس درون من منتظر تحقیر شدن، منتظر شکسته شدن نیست...!
این‌جا دیگر هیچ کس درون من تحمل بی‌مصرف بودن را ندارد...!
این‌جا دیگر هیچ کس درون من تحمل شنیدن قول‌های الکی‌ات را ندارد...!
این‌جا دیگر هیچ کس درون من قدرت جنگیدن را ندارد...!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #29
من برایم دیگر مهم نیست که در بین جنگ عقل و قلبم کدام یک برنده باشد! در این میدان بازنده‌ی اصلی خود من هستم! اگر قلبم برنده جنگ باشد من دست از خواسته‌هایم می‌کشم! اگر عقلم برنده‌ی جنگ باشد باز قرار این است که دست از خواسته‌هایم بکشم! بهتر است از جنگ فاصله بگیرم! آن را که درست است را انجام دهم! اما اینک درست‌تر از دوست داشتنت چیزی را نمی‌دانم! آری دوست داشتنی که فرسنگ‌ها دور است! دوست داشتنی که رفتن را انتخاب کرد! دوست داشتن‌های دروغین!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #30
نیاز به استراحت دارم!
نه استراحت جسمی، نیاز به استراحت روحی دارم! نیاز دارم از زندگی‌ام خارج شوم!
دور از تک‌تک آدم‌ها!
دور از الودگی روحم!
دور از شلوغی!
دور از درد!
دور از سختی!
دور از...!
استراحتی که از همه دور باشم. از همه چیز. از همه کس. شاید این‌گونه آرام باشم!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا