متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های گو بیوژیو(Coeur pluvieux)| سیتا راد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Xypшид
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 67
  • بازدیدها 4,433
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #11
اگر قرار بر این بود من به توی مجنونم نرسم، پس عشق را برای کدامین رسیدن می‌خواستم؟
من فراتر از عشق شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، آیدا و شاملو، دیده‌ام. عشق خود را بزرگ نمی‌پندارم. تو بگرد میان تمام شلوغی‌ها. اگر کسی را یافتی که همانند من دوستت داشته باشد من خود دست از عشق خود بر می‌دارم!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #12
می‌شود بمانی؟!
می‌شود برایم شیرین سخن بگویی؟!
می‌شود این‌گونه که هستی بمانی؟!
می‌شود افکارم را از خود و خاطراتت غوطه‌ور سازی؟!
می‌شود دوستم داشته باشی؟!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #13
من تو را برای به آغوش کشیدن و داشتنت دوستت نداشتم!
«من دوستت داشتم چون تو، دلیل لبخند‌های بی‌قرارم بودی!»
«من دوستت داشتم، چون برای تو، به خاطر تو تغییر کرده‌ بودم!»
«من دوستت داشتم، چون هر آنقدر که دور بودی اما باز نزدیک‌ترین بودی به قلبم!»
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #14
ته دلم از نبودت خالیست!
کنار آن پنجره‌ی کوچک می‌نشینم و به خیابانی که آرزوی قدم زدن با تو را داشتم خیره می‌شوم!
راستش را بگویم هنوز دوستت دارم!
هنوز با تو رویا می‌سازم.
هنوز خود را کنار تو می‌بینم.
هنوز دستانت را میان دستانم می‌بینم.
هنوز آغوش را امنت را حس می‌کنم.
هنوز دوست داشتن‌هایت را باور می‌کنم.
هنوز خوبی در افکارم! هنوز دوستت دارم!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #15
من باران را برای خود دوست ندارم!
من باران را همراه با تو بودن دوست دارم!
کاش می‌شد میان تمام نداشته‌هایم، تو را کنار خود داشتم!
با خاطراتت هم بازی شدن دیوانه‌ای ساخته از من!
دیوانه‌ای از جنس دلتنگی!
معشوقی از جنس غربت عشق!
مجنونی که با هیچ چیزی درمان نمی‌شود.
شیدایی که تو را می‌خواند.
عاشقی که تو را صدا می‌زند.
مخبونی که گوش‌هایش از صدایت پر شده.
خیالی که آغوشت را می‌خواهد.
دیوانه‌ای که دوستت دارد!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #16
او را فراتر از آن‌چه که بود می‌دیدم!
فرق داشت!
نمی‌دانم شاید فرقش با همه این بود که من در چشمانم او را متفاوت می‌دیدم!
با خود در نبودش کلنجار می‌رفتم!
شاید عاشق مهربانی‌اش شدم!
شاید عاشق قلب پاکش شدم!
شاید...! دوستش دارم، حسی که در قلبم دارم را دوست دارم! تنها سوال من در بین این دوست داشتن‌ها این است؛ که آیا او همانند قبل دوستم دارد؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #17
فریاد می‌زدم!
فریاد‌هایم گوش‌ هر شنونده‌ای را آزار می‌داد!
فریاد می‌زدم بمان! به هر التماسی که می‌خواهی! بمان! بدون هیچ نگاهی و دریغ از یک برگشت! بدون هیچ اهمیتی از کنارم رد شد. رفت! من ماندم و آن خیابان شلوغ و پر همهمه که شاهد تنهایی‌ام بود!
من ماندم همانند پروانه‌ای عمرش به پایان است!
من ماندم همانند ماهی که بیرون از آب است!
من ماندم همانند صدایی که لال است!
من ماندم همانند آن پرنده‌ای که مهاجر است!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #18
حس و حالت برایم مبهم بود!
دست نوازشگرت بر روی گیس‌های مشکی‌ام حس دلنشینی برایم داشت!
چشم‌های پراز حرفت که گویا عالمی در وجودشان‌ خفته است! نگاهی گرم اما پر از همهمه! لبخند شیرین و گرمت برایم همانند چایی در سرما با کمی چاشنی بود! چشم‌های رود‌عسلی‌ات همانند رنگین‌کمان بعد از بارش باران تماشایی بود! اما افسوس می‌خورم اینک نه آن چشم‌ها را دارم نه آن لبخندت را!
نه آغوشت‌ را دارم نه صدایت را!
 
آخرین ویرایش
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #19
تو را نمی‌دانم!
من میان شعرهایم تو را یاد می‌کنم!
من میان تک‌تک بیت‌هایم تو را یاد می‌کنم!
من میان نگاهای شیرینم به باران تو را یاد می‌کنم!
من میان غروب، میان رویاهایم، میان صبح دلنشینم، میان قدم زدنم، میان تمامی لحظاتم تو را یاد می‌کنم!
من حتی در وجود خود تو را می‌بینم!
 
امضا : Xypшид

Xypшид

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,890
پسندها
4,410
امتیازها
22,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #20
کاش!
کاش خوشبختی نیز نوبتی بود!
امیدی داشتیم به خوشبختی‌های نرسیده! امیدی داشتیم به خوشبختی‌های کوچک! کاش می‌گفتند نوبت توست که شاد باشی! کاش...!
 
امضا : Xypшид
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا