من در این دنیای پر از نامردی بد اوردم. اکنون خودم باید به فکر دفن و کفنم باشم؛ از زندگی ام تنها دو سه جرعه باقی مانده.
اکنون باید با دستان خودم گورم را بِکنم.
دل من برای قبرستان تنگ شده است.
برای آن اندک جا امّا بی آدمها.
برای آن سکوت محض.
برای آن ارامش ابدی.
مهلتی بدهید تا رفع دلتنگی کنم...
آری چنین است.