متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های گرداب | فلورا. کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع فلورا.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,889
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #11
او گمان می‌کرد خورشید تنها به خاطر این‌ که او در خود نلرزد، با شدت بیشتری می‌تابد. غافل از این‌که... .
در آن ثانیه‌ها به لبان وجدان که فریاد شرم از سر می‌دادند را به گوشه و کناری از ذهنم می‌فرستادم و با تمام قوا تلاش می‌کردم؛ که آن فریاد‌ها را به باد فراموشی بسپارم و از یاد ببرم، روزی تمام روزها ته خواهد کشید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #12
آری ته خواهد کشید، ولی هنگامی که آرامشی عجیب شانه‌های خسته‌ام را در آ*غ*و*ش کشیده بود؛ چرا باید از این گرداب گذر می‌کردم!؟
آرامشی که می‌دانستم از ج*ن*س اوست. منِ دیوانه که در طی روزها و دقیقه‌ها و ثانیه‌ها آرام بودم؛ به خاطر معشوق بود. به خاطر غل و زنجیر‌هایی که تنم را به او وصل کرده بود.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #13
در کنار پنجره ایستاده‌ام امّا می‌دانم که دیگر چشمی وجود ندارد که برای دیدنش ثانیه‌ها را بشمارم. شب است و نیمه شب، همه به خواب رفتند و شب از نیمه گذشت؛ ولی من هنوز هم در اقیانوس ذهنم دست و پا می‌زنم و در خیال آ*غ*و*ش تو سیر می‌کنم. بسیار شب‌ها که ناله برآوردم و چه شب‌ها که اشک‌ها هدر دادم.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #14
بسی افسوس که در عمق آن گورستان سنگین کسی نیست که ناله‌های مرا شنوا باشد. آسمان کویر پرمهتاب، که هر گاه مشت خونین و بی‌تاب قلبم را در زیر باران‌های غیبی سکوتش می‌گیرم، امشب تاریک‌تر از هر زمانی است. همه‌ی طبقات آسمان را گشته‌ام و تازه می‌فهمم که از خاموشی ستاره‌ی شب‌هایم خیلی گذشته است.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #15
دیگر کسی نیست که با دستان نوازشگرش سرمای تن را به کوره بدل کند. دیگر نیست آن که با لبخند‌های غیبی‌اش نگاهم را به سمت خود سوق می‌داد. دیگر نیست آن که باید باشد. من به فراموشی داشتن عادت کرده‌ بودم، این که تو باشی و تمام سیلی‌های روزگار را فراموش کنم و در برابر هیچ کدام زانو خم نکنم.
 
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #16
اما آخ اکنون همان کسی که عامل نفس کشیدم بود با نبودش زانوهایم را خمیده و دردش را به مرز استخوان‌هایم رسانده است. مگر نگفته بودم هوایی که بدون تو و عطرت باشد سمی است!؟
آخر مگر نگفته بودم؟
تو نیستی که به روی زخم‌هایم مرهم بگذاری. من تازه می‌خواستم قفل دلم را برایت بگشایم، تازه داشتم جان می‌گرفتم، ولی تو نگاهت را دزدیدی.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #17
از دوری‌ات یخ زدم. صدایت زدم، هی داد کشیدم و فریاد زدم. دیگر شب‌ها آهسته اشک می‌ریزم تا شاید از درد‌هایم کاسته شود. تحمل می‌کنم اما به خوبی می‌دانم، هرگز شب‌های گذشته بر‌ نمی‌گردد که نمی گردد. اکنون ساعت عاشقی پایان یافته است؛ شاید عمر باتری‌اش همچون تو به اتمام رسیده است.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #18
من هنوز مبهوت مانده‌ام که تو چگونه دل دادی و چگونه دل کندی!؟ چشمانم در این سو و آن سو پرسه می‌زنند و در حال وجب کردن گوشه گوشه‌ی شهر اند؛ شاید که ردی از تو پیدا کنند. قطره‌هایی که از چشمانم فرو می‌چکد میان خود پیمان بسته‌اند، که تسلیم نشوند و مرا از دیدن کوچه‌ها، خیابان‌ها و شهرها برای یافتن تو محروم کنند.
 
آخرین ویرایش
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #19
نبودنت خانه‌ام را ویران کرد. خانه‌ای که تو خشت‌هایش را روی هم نهادی و من اکنون با ریزش آجرهایش شکستم. شکستم و تکّه‌هایم از هم فرو پاشید و در کناری همین حوالی، لابه لای این خرابه فرود آمدند. من شکستم؛ امّا تویی نبود که تّکه‌هایم را جمع کند و آنها را کنار هم بچیند.
 
امضا : فلورا.

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #20
ندیدنت آشفته و داغانم کرد. اصلا دیوانه‌ام کرد. شاید یکی از خاصیت‌های عشق این است. کاش می‌شد، حرف (ن) را در آغاز مصدرهای ندیدن، نبودن و نشنیدن حذف کرد. چشمانم در جستجوی رخ تو است و تنم گرمای دستان تو را فریاد می‌زند، حتّی گوش‌هایم هم دلتنگ اهنگ صدایت شده‌اند.
 
امضا : فلورا.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا