متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های زوال فریاد | مهشید شکیبایی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MAHSHID SHAKIBAEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 1,196
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
عنوان: زوال فریاد
نام نویسنده: مهشید شکیبائی
تگ: منتخب
ویراستار: Morf

زوال فریاد3.jpg
مقدمه:
آفتاب این آشیانه را به دورترین نقطه از خود تبعید کرده و ابرها، باران را از خود رانده‌اند که به چشمان مردم پناه آورده است.
گل‌ها، دست و پا می‌زنند برای شکفتن، اما جانی برای روییدن ندارند و شادابی، دیگر مسیرش به این مرز و بوم نمی‌افتد.
مردم این خاکِ شوم، چشم بسته‌اند بر خاک سوخته‌ی سرزمینشان تا نبینند فلاکتش را و هرکس چشم باز کند بر روی این‌ نگون‌بختی، باید طناب سکوت بر گردنش بیندازد.
اما در آخر، شهامت دیدن و سخن گفتن، در یک‌نفر جوانه می‌زند و این آغازِ مرگِ تیره‌روزی‌ست!

تاریخ شروع: 1401/12/28

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg








نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
آسمانِ تیره‌ی این خاک، آنقدر شاهد بیچارگی مردمِ سیه‌بخت بوده که دیگر نمی‌گرید.
هربار که سال نو می‌شود، نه گلی هست برای رویش نه درختی که اشتیاق شکوفه دادن داشته باشد.
خورشید نیز کوله‌بارش را برداشته و دیری‌ست که از این کاشانه رفته است... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
این ملت نگون‌بخت، مجبورند چشم ببندند بر روی این شوربختی تا سرنوشت‌شان با طناب‌دار گره نخورد! در این دیار، هرکس این تیره‌روزی را ببیند باید با سوختن و ساختن، لب‌هایش را به هم بدوزد و هیچ نگوید.
گویی خداوند، فراموش کرده مردمِ این سیاره را که به‌جای پرواز پرستوها، پرنده‌های شوم سعادت را از خانه‌های بی‌بام می‌دزدند و در آسمان جولان می‌دهند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
به هرگوشه که می‌نگرم، آتشی به جانِ خانه‌ها افتاده و قصد نابودیشان را دارد.
کودکی پابرهنه در کنجی نشسته و از بی‌خانمانی، اشک‌ها چون تیغ بر صورت کوچکش خط می‌اندازند.
هر اشکی که بر چهره‌اش می‌نشیند، تیری بر قلب من است که چنین به درد می‌آید.
حالا بگویید چاره‌ی این قلبی که آتش گرفته و شعله‌اش سینه‌ام را می‌سوزاند چیست؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
به هر سمت می‌نگرم، کودکی گرسنه در انتظار نان نشسته. اما دست‌های پدر خالی‌ست و صدای مادر هم لالایی ندارد.
هر نغمه‌ای که به آغوش گوش‌هایم پناه می‌آورد، تنها شیون و زاری‌‌ست. اما گوش‌های من در میان این مرثیه‌سرایی‌ها انتظار آواز آزادی را می‌کشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
نگاهم روی چشمانی می‌چرخد که با وجود بال‌های بسته، هنوز شوق پرواز دارند.
اما هرچه به دنبال طرح لبخند بر لب‌هایشان می‌گردم، تنها غمی را می‌بینم که بر سیمایشان جا خوش کرده و پوزخند به رویم می‌پاشد.
از خود می‌پرسم، این غم سمتگر چطور توانست قلمرو خویش را تا قلب مردم وسعت دهد؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
دختری که باد با موهایش می‌رقصد، در مقابل چشمانم به آغوش زمین می‌رود. گلوله‌ها خنجر بر قلبش زده‌اند و با دیدنش، گویی گلوله‌ای هم بر تن من فرود می‌آید که چنین از درون می‌شکنم.
مانند هزاران نفری که چنین بر زمین افتادند و غم‌شان مرا هم زمین زد.
همچون هزاران نفری که طناب دار بر گردن‌شان بوسه زد و بی‌گناهی‌شان مرا خفه کرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
در اینجا، جنازه‌‌ی قوهایی کف خیابان‌ها را فرش کرده، که قبل از مرگشان آواز نخواندند.
غم‌ها، این خانه را محاصره کرده‌اند و هیچکس جز اعضای همین خانه نمی‌تواند با آنها بجنگد.
اما این بار کاش کسی به من بگوید، گناه این سرزمین چه بوده که این‌ چنین بغض دارد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,179
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
دردِ انحصار، خنجر بر گلوی آرزوهای جوانان‌ گذاشته و تک‌تک آنها را به نیستی می‌کشاند‌.
حقمان نیست که این‌گونه به خاک بنشینیم و کسی هیچ نگوید.
فریاد نشسته در گلوهایمان را آنقدر به قتل رسانده‌ایم، که حالا چنین سرگردانیم.
اگر بیشتر از این سکوت را پذیرا باشیم، دیگر هیچ نمی‌ماند؛ نه از این خاک، نه از مردمش... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا