فال شب یلدا

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های خلیج فارس | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 960
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
با آغوشی پر از گل یاس انتظارت را می‌کشم.
پنجره را باز می‌گذارم تا اگر آمدی قطرات بارانی که روی شیشه می‌نشینند قابِ آمدنت را محو نکنند.
بتوانم خوب تماشایت کنم.
پروانه‌ام را ببینم، که چطور به مقصد آغوشم بال می‌زند و روی یاس‌ها جا می‌گیرد.
نمی‌خواهم به یاد آرم تو را در آغاز آذر چگونه از دست دادم.

به یاد پروانه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
قاصدک‌ها، در حیاط خانه‌مان می‌رویند و تو چقدر نیستی که با آرزوی آزادی فوتشان کنی. هر سحرگاه نقش چشمانت در آسمان تازه می‌شود و پروانه‌ها با هر بال زدنشان عطر تو را در ریه‌ی طبیعت جاودان می‌کنند. عزیزم، مگر می‌شود آدم با شنیدن صدای تنبور و دیدن پروانه‌ها گریه کند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
تو مثل مرهم برای دردناک‌ترین زخم‌هایی. تو آزادیِ پس از سال‌ها اسارتی، مثل شکفتن ژاله‌ها می‌خندی، مثل اساطیر شاهنامه می‌میری، مثل آبی‌ترین پروانه‌ها پرواز می‌کنی. کیانوش، تو چقدر زیبایی. چقدر زیبا بودی... .
کدام سیاه‌دلی قلب پر نورت را هدف گرفت جان من؟ جانِ بی‌جان‌شده‌ی من... .
نمی‌دانی نبودنت، میان تمام بودن‌های دنیا، چقدر تنهایم کرده. انگار پس از تو «تمام» شدم. تمامِ اندوه، سراسر خشم و آرزوی انتقام، جای رویای آزادی را در سرم گرفته.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
چقدر ناآرامم. چقدر این روزها دنبالت گشته‌ام. در جاهایی که می‌دانم امکان ندارد آن جا باشی. مثلا چطور ممکن است پشت در یا توی کمد و زیر میز قایم شده باشی؟ چقدر نامت را زمزمه کرده‌ام، چقدر دنبالت گشته‌ام. از هر بامی صدای تنبورت را می‌شنوم اما دستانت را پیدا نمی‌کنم. آن دستان زیبا، زیر خاک گمشان کردم. برای پیدا کردن تو، باید شاهنامه را ورق زد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
تو پر از زندگی‌ای، مثل گل‌های باغ ارم.
طوری زیبا آواز می‌خوانی انگار هزاران نفر به تماشایت نشسته‌اند و باید در نهایت ظرافت اجرایی کم‌نقص تحویلشان دهی. رقصیدنت به گونه‌ای رهاست انگار پرستویی هستی در دل آسمان یا قاصدک به دست باد. تو مثل یک صبح بارانی به آدم آرامش می‌دهی. دردهایت را به کوچکی موریانه‌ها می‌شماری و چون همیشه لبخند می‌زنی، حتی سر دار.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
تو کهنه‌ترین زخم منی که رنج کشیدن برایت تمامی ندارد. هر بار که نامت را می‌شنوم اشک‌ در چشمم تازه می‌شود. دردِ تو در قلب من تمام نمی‌شود کیانوش. اما من قطعا روزی «تمام» اندوه تو می‌شوم.
کیانوش، مادر برایت لالایی می‌خواند. برای فرزندش که در دل خاک میهن آسوده خفته، لالایی بیداری می‌خواند. دلش می‌خواهد برخیزی و مثل کودکی‌هایت در آغوشش جا شوی. ضربان قلبت را بتواند پس از سال‌ها حس کند و تو، نفس بکشی، انگار هرگز جاوید نشدی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
نور قلب مهربانت، روشنایی صبح‌های تاریکم است. چشم‌های زیبایت تنها قابی‌ست که می‌خواهم به دیدنش تا ابد ادامه دهم. ما در تمام فاصله‌هایی که میانمان خفته، خیلی نزدیکیم. من هر روز در خلیج فارس تو را می‌بینم. هر بار که به نقشه‌ی ایران نگاه می‌کنم می‌بینمت. تو برای من «وطن» شدی. چه کسی «وطنم» را ویران کرده؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
امیدِ نشسته در چشمان تو، مثل رنگین‌کمانِ پس از باران است. تو طلوع خورشید، پس از تاریکی‌های بی‌پایانی. کیانوشم، تو گرزِ رستم و کمان آرشی. اثباث افسانه نبودن اساطیر شاهنامه‌ای، تو جانِ ز دست رفته‌ی منی، رنج پایان‌ندارِ روحمی، سوگی هستی که تا ابد به آن پیوسته‌ام. خونِ تو، خون وطن است. تمام نمی‌شود، انتها ندارد.
تو را فردوسی نوشته است، یک طور جسوری انگار سرباز کوروشی. در آغوشم می‌گیری، انگار که این بارِ آخر است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
آینه‌ی من چشم‌های تو است.
چشم‌هایی به زیبایی نیلوفرهای آبیِ کنار دریاچه.
عزیزم، اسطورگی تو روزی لالایی مادران سرزمینمان خواهد شد. در گوش تمام کودکان تکرار می‌شوی و نام جاویدت هرگز نخواهد مرد. با هر بار زنده شدن یادت در بطن جوانه‌ای دیگر مثلِ خودت، نفس می‌کشی و با هر نفس کشیدنت نور جای خون در شریانم جریان می‌گیرد.
و تو می‌دانی، روح شب که تازه شود چقدر در حافظه‌ی من زنده‌تر می‌شوی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
تو زیبایی
گاهی مثل مهتاب، گاهی هم به سان آفتاب.
می‌توانی از دل هر تاریکی «نور» را دریابی.
قلبت به روشنایی خورشید است.
آن‌قدر ذوق در تو نهان است که با دیدن هر ستاره‌ی دنباله‌دار آرزو می‌کنی.
کوچک‌ترین چیزها مثل نشستن پروانه روی یاس‌های باغچه می‌تواند تو را به لبخند وادارد.
این‌قدر زیبایی را در بیرون خود جستجو می‌کنی، که هیچ متوجه نیستی، تو خودِ این لغتی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا